:: روز از نو ::

یادداشت هایی در حوزه فرهنگ و هنر گاهی وقتها هم سیاست
طبقه بندی موضوعی

۱۷ مطلب با موضوع «کتابخوانی» ثبت شده است

اولین معرفی کتاب در تالار اجتماعات کتابخانه مرکزی اردبیل

مامور شدم به نمایندگی از نهاد کتابخانه‌ها در آیین افتتاح تالار اجتماعات کتابخانه مرکزی اردبیل شرکت کنم که به‌همت همکاران عزیز و گرامی در اداره‌کل کتابخانه‌های عمومی استان پس از سال‌ها به بهترین و فاخرترین شکل تجهیز شده بود.

طبق روال مرسوم باید چند کلامی هم در جلسه صحبت می‌شد. به این فکر کردم که آمار و ارقام را که گفته‌اند و باز هم خواهند گفت. پس بهتر است به‌جای اینکه وقت بزرگواران حاضر در جلسه را با صحبت‌های تکراری بگیرم، کتابی معرفی کنم تا هم هدیه‌ای باشد برای حاضران هم مرتبط با مهم‌ترین موضوع روز باشد؛ یعنی مقاومت. 

برای همین هم بعد از عرض سلام و ادب و تبریک میلاد امام حسن عسکری علیه‌السلام و گرامیداشت یاد و خاطره شهدای مقاوم‌ت #کتاب #میریام خاطرات سرکار خانم دکتر رباب صدر را بر دست گرفتم و عرض کردم مفتخرم اولین معرفی کتاب را در این تالار انجام دهم. 

علت انتخاب این کتاب را هم آشنایی با فضای سیاسی و اجتماعی لبنان عرض کردم و اینکه #امام_موسی_صدر و در زمان غیبت‌شان خواهر بزرگوار ایشان، مقاومت را در عرصه خدمات اجتماعی پی‌گرفته‌اند؛ آن هم نه از سر ترحم و یک امر ظاهری بلکه با ایمان به گزاره برای انسان گرد هم آمده‌ایم... به این نکته هم اشاره کردم که آنچه امروز از عزت لبنان شاهدیم، حاصل دوره هجده ساله حضور مصلحانه امام موسی در لبنان است که نشان می‌دهد اگر فعالیت اجتماعی و فرهنگی با اعتقاد و برنامه باشد حتماً اثرگذار خواهد بود. 

همچنین عرض کردم بعد از پیام مهم و تاریخی رهبر معظم انقلاب در مورد حوادث لبنان که فرمودند بر مسلمانان فرض است که در این نبرد یاری‌کننده جبهه حق باشند الان که امکان حضور در جبهه نبرد نیست، وظیفه ما آگاه‌سازی و اقناع افکار عمومی به وسیله اطلاعات دقیق از جنس چنین کتاب‌هایی است تا با جنایات باند تبهکار که در میدان نبرد جان بیگناهان را هدف می‌گیرد و در عرصه رسانه، فکر و اندیشه را مبارزه کنیم. 
با توجه به رسالت کتابداران که #مشاوران_امین جامعه هستند، در این میدان نبرد هر کتابخانه می‌تواند یک سنگر مقاومت باشد.

  • مدیر وبلاگ

جامانده از پسر؛‌ پایان خوشِ داستان سهراب و پدر

سه شنبه, ۲۳ مرداد ۱۴۰۳، ۱۱:۰۲ ق.ظ

تجربه خواندن جامانده از پسر

تجربه خواندن بیست و پنجم
 
تحولات اجتماعی،‌ بسته به نوع و خواستگاه آنها،‌ می‌تواند زندگی افراد را دستخوش تحولات خوب و یا بد کند. در طول تاریخ مثالهای زیادی را می‌توان برای این مدعا پیدا کرد. یکی از بارزترین آنها که نتیجه‌های مثبت فراوانی دارد، پدیده انقلاب اسلامی و نقش رهبری حضرت امام خمینی قدس سره است. خواندن سرگذشت بسیاری از شهدا و نقش‌آفرینان انقلاب اسلامی،‌ این سئوال جدی را برای خواننده ایجاد می‌کند که اگر امام نبود امروز سرنوشت این افراد چه بود؟
خانم مرضیه نفری رمانی نوشته است که در آن داستان خانواده‌ای از هم متلاشی روایت می‌شود. پدر درگیر ماجراهای خود،‌ مادر پشیمان از راه طی‌شده و فرزندان گرفتار میان این تنش‌ها و سرگردان بین انتخاب پدر یا مادر. مقطع زمانی که نویسنده این داستان را روایت می‌کند،‌ هم‌زمان است با 15 خرداد. از قضا این خانواده پریشان هم در مرکز اتفاقات 15 خرداد یعنی پیشوا و ورامین زندگی می‌کنند. 
فرزند پسری که نویسنده آن را خلق کرده است، سهراب نام دارد؛ سهرابی که ما را به یاد داستان غم‌انگیز رستم و سهراب می‌اندازد. اما سالار – پدر سهراب – بر خلاف رستم،‌ این شانس را دارد که پایان قصه‌اش با درد و حسرت نباشد؛‌ هر چند که در طول داستان بسیار حسرت می‌خورد از راه طی‌شده زندگی و فاصله‌ای که بین او فرزندانش پدید آمده است. 
تلنگر قصه و بیداری سالار و آذر – مادر سهراب و همسر سالار – جایی است که سالار خود را میانه معرکه 15 خرداد می‌بیند. جایی که به وعده پول در کنار ماموران نظامی جلوی مردم می‌ایستد. اما ساعتی نمی‌گذرد که پیکر نیمه‌جان سهراب خود را پیدا می‌کند. 
سالار می‌فهمد از پسر جامانده است. چون سهراب او مدتی است که شیفته امام خمینی شده در قیامی که او رهبری می‌کند به سهم خود نقش‌آفرین است. 
بیداری سالار نقطه شروع تحول اوست. هرچند روایت داستان خانواده سالار یک رمان است،‌ اما در لابه‌لای خاطرات بعضی از شهدا می‌توان از همین جنس بیداری‌ها پیدا کرد. این نقش بزرگ انقلاب اسلامی است؛ انقلابی که احیاگر بود و امروز هم اگر به اندازه همان روزها به آرمانهایش توجه شود قدرت مسیحایی در زنده شدن روح انسانها دارد.

  • مدیر وبلاگ

 

تجربه خواندن میریام

تجربه خواندن بیست و چهار؛ 

کتاب میریام خاطرات سرکار خانم دکتر رباب صدر، خواهر امام موسی صدر است؛ خواهری که بخت با او یار بوده و در جوانی توفیق همراهی با یکی از اثرگذارترین مصلحان اجتماعی را پیدا کرده، و این همراهی مسیر زندگی او را در مسیری درس‌آموز و افتخارآمیز و البته سخت و پر فراز و نشیب، قرار داده است.
خواندن میریام دو ویژگی اساسی دارد: 
اول آنکه آگاهی و شناخت دقیق‌تری در مقایسه با سایر منابع از ابعاد فکری و شخصیتی امام موسی صدر در اختیار می‌گذارد. 
دیگر اینکه ما را با الگویی از زن مسلمانِ شیعه فعال و دغدغه‌مند، صاحب خرد و اندیشه و آگاه به زمانه، آشنا می‌سازد.
امام موسی که از جوانی در فکر گسترش شیعه بودند، با مطالعه و آگاهی لبنان را به‌عنوان هدفی مهم انتخاب می‌کنند. ظاهراً آن روزگار وضعیت شیعیان لبنان، وضعیت مناسبی نبوده و فقر فرهنگی و اعتقادی و اقتصادی در بین آنها زیاد بوده است. امام در طول مدت اقامت خود در لبنان با مبنای اندیشه‌ای خود که شاید تبلور همه اندیشه‌های ایشان در جمله معروف برای انسان گرد هم آمده‌ایم، باشد، اقدامات اصلاحی خود را پیگیری می‌کنند. توجه به جایگاه خلیفه الهی انسان، اهمیت به نقش مادری در جامعه، آماده‌سازی جامعه جهت اجازه تحصیل دختران، برنامه‌ریزی آموزش فنی و حرفه‌ای برای مردان و تغییر سنت‌های ناپسند آن جامعه، از جمله اصلاحات ایشان بوده است.
خواهر که به دعوت برادر در هجده سالگی به لبنان می‌رود، از نزدیک اقدامات اصلاحی امام موسی برای جامعه آن روز لبنان را می‌بیند. امام بر خلاف روال و عرف طلبگی، خواهر را درگیر امور می‌نماید و شاید ایده‌شان هم این بوده که الگویی برای بانوان جوان آن روز، پرورش دهند. 
خواهر بعد از اجرای نقشه شوم دشمنان انسانیت و اسلام، با تسلط بر احساسات خواهرانه، امانت‌داری از میراث معنوی برادر را مهم‌ترین وظیفه خود می‌داند. به‌تنهایی و در شرایط سخت و پیچیده آن روزهای لبنان، ایده‌های برادر که به ظلم ظالمان غائب شده است را پی می‌گیرد. نتیجه آن امروز وجود موسسات بزرگ امام صدر است که در طول این سال‌ها به تربیت و پرورش چند نسل از شیعیان لبنان پرداخته است. 
اما تجربه خواندن این کتاب برایم مغتنم بود. یکی از آموزه‌های این تجربه، قدرت ایمان در پیشبرد اهداف بود. چه در زمان حضور امام موسی صدر که یک تنه توانسته‌اند جامعه‌ای را احیا کنند و سنت‌های حسنه‌ای را بنا نهند و از انحراف و کج‌روی جلوگیری کنند؛ و چه در زمان فعالیت سرکار خانم دکتر رباب صدر که با همان قدرت و انگیزه ایمانی توانسته‌اند از حرکت‌ها و اقدام‌های کوچک شروع کنند و امروز موسساتی را مدیریت کنند که برکت تربیت افراد پرورش یافته در آنها، برای جامعه لبنان صدقه جاریه باشد. 
یکی دیگر از مهم‌ترین آموخته‌های این تجربه خواندنی، توجه به اصل کرامت انسانی و محبت در ثمربخش بودن در تبلیغ و ترویج مکتب شیعه است. اگر امروز هم مسائل پیچیده در جامعه به مصائب تلخ و به ظاهر بی‌علاج تبدیل شده و گره‌ها روز به روز کورتر می‌شود، شاید به این دلیل است که کرامت انسان‌ها را ناخواسته نادیده می‌گیریم و طرف مقابل هم این تبلیغ و توصیه را از منشاء محبت نمی‌بیند. 
از جمله آسیب‌شناسی‌های اقدامات و برنامه‌های فرهنگی این روز و روزگار شاید این باشد که پیش و بیش از آنکه هدف نهایی را انسان و تعالی انسان تعریف کنیم به شکل و فرم کار فرهنگی توجه می‌کنیم. در این نگاه کمیت اولویت دارد. اما با آنچه در کتاب میریام می‌خوانیم می‌بینیم که هر چه هدف متعالی‌تر باشد حتی اگر اقدامات اولیه ساده و از نظر کمیت محدود باشد، اما اثرگذار است و چون اثرگذار است توسعه پیدا می‌کند. 
خواندن این کتاب به بزرگوارانی که دغدغه دینی اجتماع دارند و مخصوصاً خواهران دغدغه‌مندی که معطل کسب فرصت امکانات برای فعالیت هستند توصیه می‌شود. 
زندگی این برادر و خواهر اتمام حجتی است برای همه ما که بدانیم برای انجام وظیفه در حوزه دین و سعادت جامعه مسئولیم و همچنان‌که با دست خالی این بزرگواران در این مسیر گام برداشتند باید فعالانه و دغدغه‌مند وارد شویم.

  • مدیر وبلاگ

شریان مکران

«ایران داراى آن قدرت صنعتى نیست که به خودى خود استخراج نفت نموده و در بازارهاى دنیا بفروشد. ایرانى که یک کارخانه سیمان را نمى‌تواند با پرسنل خود اداره کند و ایرانى که کارخانجات کشور را در اثر عدم قدرت فنى به صورت ناگوارى درآورده است و ضرر مى‌دهد، با کدام وسائل مى‌خواهد نفت را شخصاً استخراج کند؟ در پایان، می‌توان با صراحت تمام گفت: ملى‌کردن صنعت نفت بزرگ‌ترین خیانت است.»
این جملات را یک کارگزار مهم دوره پهلوی در جلسه خصوصی مجلس شورای ملی در مخالفت با ملی‌شدن صنعت نفت به حاضران در جلسه می‌گوید؛ همان دوره‌ای که برخی سعی دارند آن را دوره شکوه ایرانی بدانند! 
از آن روز که رزم‌آرا، ایران و ایرانی را تحقیر می‌کرد بیش از هفتاد سال گذشته است. صنعت در ایران به برکت جمهوری اسلامی و آموزه‌های رهبرانش، بر اساس اصل "ما می‌توانیم" توانسته است با همه تحریم‌ها و محدودیت‌ها، پیشرفت داشته باشد. 
یک شاهد خوب برای تحقق شعار ما "می‌توانیم" روایت مهدی قزلی است از پروژه انتقال نفت از گوره در بوشهر به بندر جاسک در منطقه مکران، به نام شریان مکران؛ شرح یک ایده استراتژیک که ضمن آنکه یک آینده‌نگری امنیتی را پوشش می‌دهد امکان رشد و پیشرفت منطقه مکران را در پی خواهد داشت. 
این پروژه بزرگ در اوج دوران تحریم به دست متخصصان داخلی طراحی و اجرا شده است. تولید فولاد و ورق لازم برای این پروژه پس از اینکه تامین آن از خارج کشور تقریباً غیرممکن می‌شود، در دستور کار صنعت‌گران داخلی قرار می‌گیرد. شاید اگر باور به ما می‌توانیم در نخبگان و صنعت‌گران کشور نهادینه نمی‌شد، امروز همچنان تحقق این موضوع یک رویا می‌بود. 

پروژه خظ لوله گوره به جاسک


توضیح در مورد شیوه تولید نفت و اینکه این برداشت نفت تعطیل‌بردار نیست و به همین خاطر خام‌فروشی الزاماً موضوع بدی نیست، و به اندازه‌اش اتفاقاً ضرورت دارد، نکته مهم دیگری بود که در این روایت به خوبی شرح داده شده است. 
هر چند رزم‌آرا دیگر نیست و گذر زمان خیانت نگاه و باور او را نشان داد، اما امروز هم مافیایی وجود دارد که هر چند جرئت نمی‌کند مثل رزم‌آرا صنعت را علنی تحقیر کند اما با اصرار بر واردات بی‌رویه و عدم اعتماد به تولید داخل، دل نخبگان و صنعتگران ایرانی را خالی می‌کند. یکی دو نمونه آن در کتاب ذکر شده که چطور نتایج تست‌ها قبل از اینکه به دست‌اندرکاران پروژه برسد به دست مخالفان تولید ملی می‌رسیده است. 
نکته دیگر از تجربه خواندن کتاب برایم این بود که بعضی وقت‌ها، دعواهای سیاسی و گفتمانی با دولت‌ها سبب می‌شود افتخاراتی از این دست نادیده گرفته شود و یا حق آنها ادا نشود. واقعیت امر این است دولت‌ها با همه نقاط قوت و ضعف در جهت کلی در حوزه‌های مختلف زحمت‌هایی کشیده‌اند که سرمایه‌ای برای نظام جمهوری اسلامی ایران به ارمغان آورده‌اند. باید مراقب بود در نقد دولت‌ها، دستاوردهای نظام نادیده گرفته نشود.

  • مدیر وبلاگ


#تا_خمینی_شهر روایت یک کارگزار صادق و خالص انقلاب اسلامی است. کسی که به فرمان امام خمینی که فرمود بشاگرد را دریابید با عشق و ایمان لبیک گفت. قید زندگی کارمندی بی دردسر را زد و رفت در مسیر سخت و پر زحمت و خود را به بشاگرد رساند و بعد از تقریبا دو دهه یک خمینی شهر در قلب بشاگرد از خود به یادگار گذاشت تا همیشه مردم یادشان باشد جایی که از نظرها پنهان بود و برای همه فراموش شده بود را امام بزرگوار به دست سرباز مکتب و خادم ملت احیا کرد.
حالات #حاج_عبدالله_والی درس آموز است و #تا_خمینی_شهر پر است از روایت های ناب. یکی از این درس ها اخلاص عجیب این جهادگر بزرگ مکتب امام است.

حضرت آقا ، یک سال بعد از فوت حاج عبدالله خطاب به برادران ایشان در بیان اهمیت اخلاص حاج عبدالله والی می فرمایند : (+)

اینجور کارهای بی‌سروصدا و خاموش و خالصانه، نه فقط برای شما پیش خدای متعال درجه و مرتبه درست میکند، بلکه در کل بنای جمهوری اسلامی اثر میگذارد، مثل سیمانی است که در یک بنایی تزریق کنند و آنرا مستحکم کنند. با انجام اینجور کارهای مخلصانه، بنای جمهوری اسلامی مستحکم میشود بدون اینکه کسی بفهمد. یعنی وقتی در گوشه و کنار کشور، در بین مردم، کسانی هستند که کار را برای خدا میکنند، کار را مخلصانه انجام میدهند، دنبال هیاهو و جلب نظر این و تحسین آن نیستند، یکی از خواصش این است که اصلاً خود این، بنا را مستحکم میکند، مثل روحی که در یک کالبدی بدمند. بنابراین، این کارهای شماها اینجور ارزش دارد ...
***
برای همین است که امروز را که مصادف است با سالروز ارتحال حاج عبدالله والی، در تقویم خودم روز کارگزار انقلاب اسلامی نامگذاری کردم چون بهترین شاخص ها برای شناختن کارگزار نظام در احوالات این سرباز جهادگر مخلص انقلاب اسلامی دیده می شود. اگر کارگزار نظام در این مسیر باشد دیگر خبری از بسیاری از بداخلاقی ها نیست. همانطور که مردم بشاگرد عاشق حاج عبدالله شدند و هواداراش بودند، بدون نیاز به پول پاشی و راه انداختن کمپین ها و تبلیغات محیطی و فیلم و سریال و خبر و گزارش مردم برای کارگزاران ارزش و احترام فراوان قائل خواهند بود.


کارگزار انقلاب اسلامی باید از جان مایه بگذارد و در هر حوزه ای که خدمت میکند متمرکز شود و پست و مقام و جذابیت های دنیا برایش احساس تکلیف کاذب خلق نکند بماند و بماند تا یک خمینی شهر بسازد تقدیم ملت کند.


::
#تا_خمینی_شهر روایت زندگی مجاهدانه حاج عبدالله والی مصداق یک کار تمیز فرهنگی است که #صهبا آنرا منتشر کرده است

  • مدیر وبلاگ

تجربه_خواندن #کتاب
نقش رسانه های تصویری در زوال دوران کودکی
تالیف: نیل پست من ترجمه#دکتر_صادق_طباطبایی #انتشارات_اطلاعات
:::
بعضی پدر و مادرها قائلند که بچه ها باید همه چیز را بدانند و خودشان انتخاب کنند. میگویند ما زمینه را برای آنها آماده میکنیم و آنها می توانند انتخاب کنند. نتیجه اش می شود اینکه پای شبکه های ماهواره ای و انواع برنامه ها و آگهی ها می نشینند و هیچ محدودیتی هم برای فرزند خود نمی گذارند. تبلتی و موبایلی در اختیارش میگذارند و او را با یک وی پی ان به درون اقیانوس محتوا و مفاهیم و تصاویری می فرستند که هر کدامشان می تواند تهدیدی باشد برای کودکی فرزند.

اوج بی پروایی مادران و پدران را در کلیپ هایی می توان دید که با فرزند شوخی های نامناسب می کنند یا آهنگ های فلان خواننده کثیف اخلاقی را همخوانی میکنند. اینها ندانسته و ناخواسته بزرگ ترین ظلم را به کودکی فرزند خود میکنند و عامل زوال کودکی او می شوند.

در حالیکه اِعمال محدودیت برای واردات فکر و ذهن فرزند در ظاهر ممکن است یک دغدغه سختگیرانه و متحجرانه در دنیای امروز تلقی شود؛ نیل پست من آمریکایی چند دهه قبل وقتی #تلویزیون در جامعه آن روز امریکا گسترش پیدا کرد، خبر از زوال دوران کودکی داد. چرا؟

پاسخ را باید به طور مشروح و کامل در کتاب خواند که با طنزی از سر درد، توضیح داده اما مختصرش از این قرار است که پست من، میگوید مرز دوران کودکی و بزرگسالی ندانستن است. کودک برای اینکه از کودکی اش لذت ببرد و در این مقطع زندگی روح لطیفش آرام آرام رشد کند نباید در برابر مفاهیمی باشد که برای بزرگسالان است. مفاهیم از مسائل جنسی گرفته تا کاربرد خشونت و … و هر چه کودک بزرگ تر می شود بیشتر می داند و این مرز راز و رمز ها کم رنگ تر می شود.

آن روزها که نیل پست من، دردمندانه از پخش تبلیغ های بازرگانی با تصاویر تحریک کننده جنسی در تلویزیون و پیش دیده کودکان دست به قلم شد و #زوال_کودکی را نوشت، هنوز خبری از #شبکه_های_اجتماعی نبود که دیگر رسما مرزی برای ندانستن و مخفی ماندن مفهومی برای #کودک ناممکن به نظر آید.

اما چه باید کرد؟ درست است که کتاب در نقد تلویزیون است اما در پایان کتاب پست من، دو راهکار گفته که امروز هم کاربردی است. اول محدود کردن اطفال در مواجهه با رسانه های ارتباطی دوم، پیگیری و دقت در محتوای برنامه و گفتگوی انتقادی با کودکان در مورد مطالبی که به گوش و چشم شان می رسد.

تاریخچه دوران کودکی در غرب، در مورد فضیلت کتابخوانی، تاریخ فرهنگ غرب و … از جمله موضوعات #خواندنی کتاب است.

  • مدیر وبلاگ

از تبار صدر؛ به رنگ صبر

پنجشنبه, ۱۷ فروردين ۱۴۰۲، ۱۱:۳۸ ق.ظ

تجربه_خواندن
#به_رنگ_صبر

امیرالمومنین علیه السلام یقین راستین به خدا را ریشه #صبر می دانند و امام صادق علیه السلام صبر را راس ایمان معرفی می کنند و شیعه صابر را صاحب اجر هزار شهید می شناسند.

در تاریخ شیعه یکی از خاندان هایی که به #صبر شناخته می شود، خاندان شریف ِ «صدر» است. خاندانی که به هر ابتلایی گرفتار آمده است، با صبری زیبا به پیشواز بلایی دیگر رفته است.

هجران رازآلود « امام موسی»، شهادت مظلومانه آیت الله سید محمدباقر صدر و خواهر فرهیخته اش، بنت الهدی، مشهور ترین آزمونهای این خاندان است.

تصور تحمل هر یک از سه داغ، به ظاهر غیر ممکن است. اما زنی از تبار #صدر هم سختی زندگی دور از وطن با شرایط سخت آن روزگار را و هم این سه مصیبت عظیم و هم داغ شهادت اقوام و یاران را متحمل شده و همواره #صبر کرده است.

راز این صبر زیبا در اوج ایمان او به خداست.
به رنگ صبر خاطرات خانم #فاطمه_صدر خواهر #امام_موسی و همسر شهید #آیت_الله_سید_محمدباقر_صدر، حاصل مصاحبه ی خانم فاطمه نقوی است که #موسسه_فرهنگی_تحقیقاتی_امام_موسی_صدر منتشر کرده است.

در بین سطور این #کتاب با امام موسی از نگاه خواهر و با روایتی دقیق آشنا می شویم. همچنین از زندگی و زمانه و سیره شهید آیت الله صدر به روایت همسر با نکات دقیق و خواندنی و مستند مواجه می شویم.

وجود #اسناد بسیار و #تصاویر متنوع و همچنین #نمایه دقیق بر غنای این کتاب تاریخ شفاهی افزوده است.

#خواندن این کتاب در نخستین روزهای سال جدید به پایان رسید و تقدیر اینگونه رقم خورد که با درگذشت نوه امام موسی، مرحوم بتول فیروزان همزمان شد.

آنچه در سیمای پدر جناب آقای مهدی فیروزان و مادر بزرگوار، سرکار خانم حورا صدر، در فراق فرزند فرهیخته شان، موج می زد، همان صبر و تسلیم در برابر مشیت و تقدیر الهی بود که در صفحات کتاب و در خاطرات سرکار خانم فاطمه صدر دیده می شد. صبری که نشان دهنده مرام و سیره این خاندان در برابر امتحان های سخت و دشوار الهی است.

  • مدیر وبلاگ

درباره اضطراب منزلت

پنجشنبه, ۶ مرداد ۱۴۰۱، ۱۱:۳۱ ق.ظ

تجربه_خواندن
#اضطراب_منزلت

اگر موقعیت اجتماعی خود و اطرافیمان برایمان مهم است و همیشه فکر می کنیم اگر موقعیت ها تغییر کند حساب کتاب با خودمان و یا با اطرافیان که دچار این تغییر شده اند چطور خواهد بود، دچار اضطراب منزلت هستیم.

#آلن_دوباتن برایمان توضیح میدهد که این موضوع از دستاوردهای زندگی در عصر جدید و انقلاب های مصرفی و صنعتی است. به گفته دوباتن گذشتگان ما هیچ گاه چنین اضطرابی را تجربه نکردند چون تکلیف شان با خودشان معلوم بود. میدانستند در کدام طبقه اجتماعی هستند و حد و حدود خوشی و آرزوهایشان هم تقریبا معلوم بود.

اما در دوره مدرن که رفاه نسبی گسترش پیدا کرد ناخواسته اضطراب منزلت هم شکل گرفت.

در این جامعه افرادی محور توجه قرار می گیرند که به اصطلاح برای خودشان کسی باشند. قاعدتا همه می خواهند برای خود کسی باشند تا محور توجه باشند. و حالا رسیدن به این جایگاه سخت و حفظ آن دشوارتر است. بنابر این انسان همیشه مضطرب است که این جایگاه را به دست آورد و بعد هم مضطرب است که آن را از دست ندهد؛ این همان اضطراب منزلت است که به تعبیر دوباتن بهای سنگینی است که پرداخت کرده ایم تا از اجداد بدوی مان پیشی بگیریم.

این آسیب برای جامعه مادی غربی طبیعی است چرا که معنویت اصالت ندارد و نگاه مادی صرف است. اما آیا امروز در جامعه خودمان مفهوم اضطراب منزلت یک مفهوم عینی است یا یک مقهوم انتزاعی؟
اگر پاسخ مثبت باشد که به نظر می رسد مثبت است باید در بازخوانی آموزه های دینی و اخلاقی بیشتر دقت کنیم. اگر در مواجهه با افراد عناوین شغلی و ثروت شان و یا مدرک تحصیلی شان نوع برخورد ما با آنها را شکل میدهد و حتما به صورت متقابل هم برایمان مهم است که افراد در مواجهه با ما چه تصور و شناختی از ما دارند و اگر احساس ضعف و کاستی داشته باشیم یا نگران تغییر موقعیت شغلی باشیم یا نگران کاهش سطح درآمد و ثروت باشیم به این بیماری مبتلاییم!

در کتاب، به نقل از ویلیام جمیز امریکایی، بیان شده که از زاویه ای روانشناسانه توقعات نامحدود را مسبب این اضطراب می دانست.

در حالیکه ما از معصومین علیهم السلام در مورد قناعت و فواید آن روایات بسیاری داریم.

این بیماری هم جنبه فردی دارد و هم جنبه اجتماعی. با قناعت جنبه فردی را می توان اصلاح کرد و با تغییر نگرش نسبت به اطرافیان و آحاد جامعه بدون در نظر داشتن موقعیت و ثروت و مدرک تحصیلی و احترام قائل شدن برای #شخصیت افراد، شاید این بیماری در جامعه ما تبدیل به یک مفهوم انتزاعی شود!

  • مدیر وبلاگ

درباره مستند یک در برابر هشتاد

پنجشنبه, ۲۲ مهر ۱۴۰۰، ۰۹:۳۸ ق.ظ

یک در برابر هشتاد

هر بار به #عراق سفر کردم و از میان شهرها و روستاهای آن گذر کردم به این فکر کردم چطور کشوری که ذخیره نفتی بیش از یکصد و چهل میلیارد بشکه نفت دارد و نود و پنج درصد درآمدش از فروش نفت است، وضع و ظاهرش چنین است؟
انگار در تاریخ معاصر، قرار بوده این قسمت از زمین، بهره‌ای از آبادانی نداشته باشد و مردمش باید به زحمت گلیم خود را از آب بیرون بکشند. در جریان #خواندن کتاب #یادداشت_های_بغداد خانم نُهاالراضی که از طبقه روشنفکر و مرفه عراق هم بود، باز همین سئوال در برابر تصویرهای ساخته شده از روایت های او در ذهن شکل می گرفت؛ چرا عراق وضع بدی دارد؟
#یک_در_برابر_هشتاد جامع‌ترین پاسخ است برای این سئوال. این #مستند که روایتی غیرایرانی از تاریخ پنج شش دهه قبل عراق است، نکاتی از سیر حکومت یکی از جنایتکاران تاریخ را بیان می‌کند که پیش از این کمتر دیده یا شنیده‌ایم. روایتی که بدل صدام راوی بخشی از آن است. اما به نظرم براساس آنچه در این مستند هم به‌خوبی به آن پرداخته شده، نکته اصلی این مستند تبیین نقش آمریکا و اسرائیل در پس جنایت‌های صدام است. ظاهرا عقب‌ماندگی و ویرانی امروز تقصیر صدام ملعون است، اما واقعیت این است که ملت عراق دشمنی وحشی‌تر و بی‌رحم‌تر از صدام داشته و دارد که تنها تفاوت آن با صدام، تفاوت در ظاهر بوده. آمریکا در تمام سال‌های حکومت صدام حمایت از او را به دلیل حفظ منافع خود در منطقه‌ی خاورمیانه، در دستور کار خود داشته؛ حمایت از صدامی که شرح برخورد با مخالفانش و افرادی که احتمال خطر برایش داشتند در جریان این مستند روایت شده است.
تماشای این مستند پیش از آنکه پاسخ سوال‌هایم در مورد عراق باشد، روشنگر نقش استعمارگری و رفتار منافقانه سیاست آمریکایی بود برای من. شما هم اگر تا الان ندیده‌اید ببینید و نظرتان را بفرمایید.
پی‌نوشت:
نمی‌دانم چرا عده‌ای در برابر محتوای تولید شده، از مرز نقد منصفانه رد می‌شوند و کل کار را تخطئه می‌کنند. ارزش این اثر را بالا گفتم حالا حمله به این کار و عوامل آن فایده‌ای نخواهد داشت. نقد غیرمنصفانه و کودکانه ریشه در #حسادت دارد...

* این مستند را اینجا ببینید.

  • مدیر وبلاگ

به عشق آقای معلم

جمعه, ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۱۲:۰۹ ب.ظ

کتاب متقین سیدمهدی شجاعی

اولین جلسه کلاس عکاسی، استاد قبل از ورد به مباحث کلاس، گفت سعی کنید برای فکر و عقیده و دغدغه تان اثری خلق کنید. این فکر و عقیده و دغدغه به آثارتان جهت میدهد و تکنیک و دانش فنی فقط ابزار است. اگر میخواهید اثر با مخاطب ارتباط برقرار کند حتما باید دغدغه ای داشته باشد.
**
تازه وارد دوره راهنمایی شده بودم که یکی از معلم ها، مرا با نام سیدمهدی شجاعی آشنا کرد. کتاب متقین او را هدیه داد. به عشق آقای معلم، کتاب را هر روز میخواندم. بعضی قسمتها را از او می پرسیدم اما با اینکه شرحی بر یکی از خطبه های عرفانی امیرالمومنین علیه السلام بود، خواندنش برایم شیرین بود؛ شاید بخاطر نثر مسجع متن شرح و ترجمه بود. از آن زمان آثار سیدمهدی شجاعی را پیگیری میکردم. آن روز ها مجله نیستان منتشر می شد، مجله را میگرفتم و در بین مطالب فقط سراغ نوشته های ایشان می رفتم.
در عالم نوجوانی ترکیب کلمات ایشان  برایم جذاب بود. شاید خیلی هم متوجه اهمیت موضوع و محتوا اتفاقات زمانه نبودم.
آن روزها مجموعه داستان کوتاهی از ایشان منتشر شد با نام سانتاماریا. فورا خریدم و تمام داستان ها را خواندم اما یک داستان را چندین بار خواندم. الان هم خواندنش برایم جذاب است.
«ویروس» عنوان داستانی بود که به تاثیر تهاجم فرهنگی می پرداخت. داستان شهری که مردمش در اثر ورود ویروس مسخ شده بودند و به حالت حیوان هایی درآمده بودند. مصیبت های ناشی از ورود ویروس و غفلت اهالی شهر، هشداری بود که دهه هفتاد نویسنده دغدغه مند، در قالب داستان، در فضای دوره سازندگی  و غفلت از ارزش ها فریاد می زد.
**
اگر بخواهم خلاصه بگویم وجود همزمان این دو ویژگی در آثار سید مهدی شجاعی، برایم از دوره نوجوانی تا امروز برجسته و درس آموز بوده است:
نخست اینکه دغدغه مندی او و استفاده از ادبیات برای بیان دغدغه های اجتماعی و دینی در کارنامه کاری او مشهود است. همان ویژگی که در مجموع آثار ایشان دیده می شود.
دیگر آنکه  قدرت انتقال مفاهیم عالی در قالب کلمات و جملات ساده و روان، یک مهارت است که شاید کمتر افراد در حوزه تالیف متون دینی به آن مجهز باشند.

این یادداشت در ویژه نامه ی روزنامه فرهیختگان برای استاد سیدمهدی شجاعی منتشر شد. (+)

  • مدیر وبلاگ