:: روز از نو ::

یادداشت هایی در حوزه فرهنگ و هنر گاهی وقتها هم سیاست

:: روز از نو ::

یادداشت هایی در حوزه فرهنگ و هنر گاهی وقتها هم سیاست

طبقه بندی موضوعی

۱۲ مطلب با موضوع «کتابخوانی» ثبت شده است

تجربه_خواندن #کتاب
نقش رسانه های تصویری در زوال دوران کودکی
تالیف: نیل پست من ترجمه#دکتر_صادق_طباطبایی #انتشارات_اطلاعات
:::
بعضی پدر و مادرها قائلند که بچه ها باید همه چیز را بدانند و خودشان انتخاب کنند. میگویند ما زمینه را برای آنها آماده میکنیم و آنها می توانند انتخاب کنند. نتیجه اش می شود اینکه پای شبکه های ماهواره ای و انواع برنامه ها و آگهی ها می نشینند و هیچ محدودیتی هم برای فرزند خود نمی گذارند. تبلتی و موبایلی در اختیارش میگذارند و او را با یک وی پی ان به درون اقیانوس محتوا و مفاهیم و تصاویری می فرستند که هر کدامشان می تواند تهدیدی باشد برای کودکی فرزند.

اوج بی پروایی مادران و پدران را در کلیپ هایی می توان دید که با فرزند شوخی های نامناسب می کنند یا آهنگ های فلان خواننده کثیف اخلاقی را همخوانی میکنند. اینها ندانسته و ناخواسته بزرگ ترین ظلم را به کودکی فرزند خود میکنند و عامل زوال کودکی او می شوند.

در حالیکه اِعمال محدودیت برای واردات فکر و ذهن فرزند در ظاهر ممکن است یک دغدغه سختگیرانه و متحجرانه در دنیای امروز تلقی شود؛ نیل پست من آمریکایی چند دهه قبل وقتی #تلویزیون در جامعه آن روز امریکا گسترش پیدا کرد، خبر از زوال دوران کودکی داد. چرا؟

پاسخ را باید به طور مشروح و کامل در کتاب خواند که با طنزی از سر درد، توضیح داده اما مختصرش از این قرار است که پست من، میگوید مرز دوران کودکی و بزرگسالی ندانستن است. کودک برای اینکه از کودکی اش لذت ببرد و در این مقطع زندگی روح لطیفش آرام آرام رشد کند نباید در برابر مفاهیمی باشد که برای بزرگسالان است. مفاهیم از مسائل جنسی گرفته تا کاربرد خشونت و … و هر چه کودک بزرگ تر می شود بیشتر می داند و این مرز راز و رمز ها کم رنگ تر می شود.

آن روزها که نیل پست من، دردمندانه از پخش تبلیغ های بازرگانی با تصاویر تحریک کننده جنسی در تلویزیون و پیش دیده کودکان دست به قلم شد و #زوال_کودکی را نوشت، هنوز خبری از #شبکه_های_اجتماعی نبود که دیگر رسما مرزی برای ندانستن و مخفی ماندن مفهومی برای #کودک ناممکن به نظر آید.

اما چه باید کرد؟ درست است که کتاب در نقد تلویزیون است اما در پایان کتاب پست من، دو راهکار گفته که امروز هم کاربردی است. اول محدود کردن اطفال در مواجهه با رسانه های ارتباطی دوم، پیگیری و دقت در محتوای برنامه و گفتگوی انتقادی با کودکان در مورد مطالبی که به گوش و چشم شان می رسد.

تاریخچه دوران کودکی در غرب، در مورد فضیلت کتابخوانی، تاریخ فرهنگ غرب و … از جمله موضوعات #خواندنی کتاب است.

  • مدیر وبلاگ

از تبار صدر؛ به رنگ صبر

پنجشنبه, ۱۷ فروردين ۱۴۰۲، ۱۱:۳۸ ق.ظ

تجربه_خواندن
#به_رنگ_صبر

امیرالمومنین علیه السلام یقین راستین به خدا را ریشه #صبر می دانند و امام صادق علیه السلام صبر را راس ایمان معرفی می کنند و شیعه صابر را صاحب اجر هزار شهید می شناسند.

در تاریخ شیعه یکی از خاندان هایی که به #صبر شناخته می شود، خاندان شریف ِ «صدر» است. خاندانی که به هر ابتلایی گرفتار آمده است، با صبری زیبا به پیشواز بلایی دیگر رفته است.

هجران رازآلود « امام موسی»، شهادت مظلومانه آیت الله سید محمدباقر صدر و خواهر فرهیخته اش، بنت الهدی، مشهور ترین آزمونهای این خاندان است.

تصور تحمل هر یک از سه داغ، به ظاهر غیر ممکن است. اما زنی از تبار #صدر هم سختی زندگی دور از وطن با شرایط سخت آن روزگار را و هم این سه مصیبت عظیم و هم داغ شهادت اقوام و یاران را متحمل شده و همواره #صبر کرده است.

راز این صبر زیبا در اوج ایمان او به خداست.
به رنگ صبر خاطرات خانم #فاطمه_صدر خواهر #امام_موسی و همسر شهید #آیت_الله_سید_محمدباقر_صدر، حاصل مصاحبه ی خانم فاطمه نقوی است که #موسسه_فرهنگی_تحقیقاتی_امام_موسی_صدر منتشر کرده است.

در بین سطور این #کتاب با امام موسی از نگاه خواهر و با روایتی دقیق آشنا می شویم. همچنین از زندگی و زمانه و سیره شهید آیت الله صدر به روایت همسر با نکات دقیق و خواندنی و مستند مواجه می شویم.

وجود #اسناد بسیار و #تصاویر متنوع و همچنین #نمایه دقیق بر غنای این کتاب تاریخ شفاهی افزوده است.

#خواندن این کتاب در نخستین روزهای سال جدید به پایان رسید و تقدیر اینگونه رقم خورد که با درگذشت نوه امام موسی، مرحوم بتول فیروزان همزمان شد.

آنچه در سیمای پدر جناب آقای مهدی فیروزان و مادر بزرگوار، سرکار خانم حورا صدر، در فراق فرزند فرهیخته شان، موج می زد، همان صبر و تسلیم در برابر مشیت و تقدیر الهی بود که در صفحات کتاب و در خاطرات سرکار خانم فاطمه صدر دیده می شد. صبری که نشان دهنده مرام و سیره این خاندان در برابر امتحان های سخت و دشوار الهی است.

  • مدیر وبلاگ

درباره اضطراب منزلت

پنجشنبه, ۶ مرداد ۱۴۰۱، ۱۱:۳۱ ق.ظ

تجربه_خواندن
#اضطراب_منزلت

اگر موقعیت اجتماعی خود و اطرافیمان برایمان مهم است و همیشه فکر می کنیم اگر موقعیت ها تغییر کند حساب کتاب با خودمان و یا با اطرافیان که دچار این تغییر شده اند چطور خواهد بود، دچار اضطراب منزلت هستیم.

#آلن_دوباتن برایمان توضیح میدهد که این موضوع از دستاوردهای زندگی در عصر جدید و انقلاب های مصرفی و صنعتی است. به گفته دوباتن گذشتگان ما هیچ گاه چنین اضطرابی را تجربه نکردند چون تکلیف شان با خودشان معلوم بود. میدانستند در کدام طبقه اجتماعی هستند و حد و حدود خوشی و آرزوهایشان هم تقریبا معلوم بود.

اما در دوره مدرن که رفاه نسبی گسترش پیدا کرد ناخواسته اضطراب منزلت هم شکل گرفت.

در این جامعه افرادی محور توجه قرار می گیرند که به اصطلاح برای خودشان کسی باشند. قاعدتا همه می خواهند برای خود کسی باشند تا محور توجه باشند. و حالا رسیدن به این جایگاه سخت و حفظ آن دشوارتر است. بنابر این انسان همیشه مضطرب است که این جایگاه را به دست آورد و بعد هم مضطرب است که آن را از دست ندهد؛ این همان اضطراب منزلت است که به تعبیر دوباتن بهای سنگینی است که پرداخت کرده ایم تا از اجداد بدوی مان پیشی بگیریم.

این آسیب برای جامعه مادی غربی طبیعی است چرا که معنویت اصالت ندارد و نگاه مادی صرف است. اما آیا امروز در جامعه خودمان مفهوم اضطراب منزلت یک مفهوم عینی است یا یک مقهوم انتزاعی؟
اگر پاسخ مثبت باشد که به نظر می رسد مثبت است باید در بازخوانی آموزه های دینی و اخلاقی بیشتر دقت کنیم. اگر در مواجهه با افراد عناوین شغلی و ثروت شان و یا مدرک تحصیلی شان نوع برخورد ما با آنها را شکل میدهد و حتما به صورت متقابل هم برایمان مهم است که افراد در مواجهه با ما چه تصور و شناختی از ما دارند و اگر احساس ضعف و کاستی داشته باشیم یا نگران تغییر موقعیت شغلی باشیم یا نگران کاهش سطح درآمد و ثروت باشیم به این بیماری مبتلاییم!

در کتاب، به نقل از ویلیام جمیز امریکایی، بیان شده که از زاویه ای روانشناسانه توقعات نامحدود را مسبب این اضطراب می دانست.

در حالیکه ما از معصومین علیهم السلام در مورد قناعت و فواید آن روایات بسیاری داریم.

این بیماری هم جنبه فردی دارد و هم جنبه اجتماعی. با قناعت جنبه فردی را می توان اصلاح کرد و با تغییر نگرش نسبت به اطرافیان و آحاد جامعه بدون در نظر داشتن موقعیت و ثروت و مدرک تحصیلی و احترام قائل شدن برای #شخصیت افراد، شاید این بیماری در جامعه ما تبدیل به یک مفهوم انتزاعی شود!

  • مدیر وبلاگ

درباره مستند یک در برابر هشتاد

پنجشنبه, ۲۲ مهر ۱۴۰۰، ۰۹:۳۸ ق.ظ

یک در برابر هشتاد

هر بار به #عراق سفر کردم و از میان شهرها و روستاهای آن گذر کردم به این فکر کردم چطور کشوری که ذخیره نفتی بیش از یکصد و چهل میلیارد بشکه نفت دارد و نود و پنج درصد درآمدش از فروش نفت است، وضع و ظاهرش چنین است؟
انگار در تاریخ معاصر، قرار بوده این قسمت از زمین، بهره‌ای از آبادانی نداشته باشد و مردمش باید به زحمت گلیم خود را از آب بیرون بکشند. در جریان #خواندن کتاب #یادداشت_های_بغداد خانم نُهاالراضی که از طبقه روشنفکر و مرفه عراق هم بود، باز همین سئوال در برابر تصویرهای ساخته شده از روایت های او در ذهن شکل می گرفت؛ چرا عراق وضع بدی دارد؟
#یک_در_برابر_هشتاد جامع‌ترین پاسخ است برای این سئوال. این #مستند که روایتی غیرایرانی از تاریخ پنج شش دهه قبل عراق است، نکاتی از سیر حکومت یکی از جنایتکاران تاریخ را بیان می‌کند که پیش از این کمتر دیده یا شنیده‌ایم. روایتی که بدل صدام راوی بخشی از آن است. اما به نظرم براساس آنچه در این مستند هم به‌خوبی به آن پرداخته شده، نکته اصلی این مستند تبیین نقش آمریکا و اسرائیل در پس جنایت‌های صدام است. ظاهرا عقب‌ماندگی و ویرانی امروز تقصیر صدام ملعون است، اما واقعیت این است که ملت عراق دشمنی وحشی‌تر و بی‌رحم‌تر از صدام داشته و دارد که تنها تفاوت آن با صدام، تفاوت در ظاهر بوده. آمریکا در تمام سال‌های حکومت صدام حمایت از او را به دلیل حفظ منافع خود در منطقه‌ی خاورمیانه، در دستور کار خود داشته؛ حمایت از صدامی که شرح برخورد با مخالفانش و افرادی که احتمال خطر برایش داشتند در جریان این مستند روایت شده است.
تماشای این مستند پیش از آنکه پاسخ سوال‌هایم در مورد عراق باشد، روشنگر نقش استعمارگری و رفتار منافقانه سیاست آمریکایی بود برای من. شما هم اگر تا الان ندیده‌اید ببینید و نظرتان را بفرمایید.
پی‌نوشت:
نمی‌دانم چرا عده‌ای در برابر محتوای تولید شده، از مرز نقد منصفانه رد می‌شوند و کل کار را تخطئه می‌کنند. ارزش این اثر را بالا گفتم حالا حمله به این کار و عوامل آن فایده‌ای نخواهد داشت. نقد غیرمنصفانه و کودکانه ریشه در #حسادت دارد...

* این مستند را اینجا ببینید.

  • مدیر وبلاگ

به عشق آقای معلم

جمعه, ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۱۲:۰۹ ب.ظ

کتاب متقین سیدمهدی شجاعی

اولین جلسه کلاس عکاسی، استاد قبل از ورد به مباحث کلاس، گفت سعی کنید برای فکر و عقیده و دغدغه تان اثری خلق کنید. این فکر و عقیده و دغدغه به آثارتان جهت میدهد و تکنیک و دانش فنی فقط ابزار است. اگر میخواهید اثر با مخاطب ارتباط برقرار کند حتما باید دغدغه ای داشته باشد.
**
تازه وارد دوره راهنمایی شده بودم که یکی از معلم ها، مرا با نام سیدمهدی شجاعی آشنا کرد. کتاب متقین او را هدیه داد. به عشق آقای معلم، کتاب را هر روز میخواندم. بعضی قسمتها را از او می پرسیدم اما با اینکه شرحی بر یکی از خطبه های عرفانی امیرالمومنین علیه السلام بود، خواندنش برایم شیرین بود؛ شاید بخاطر نثر مسجع متن شرح و ترجمه بود. از آن زمان آثار سیدمهدی شجاعی را پیگیری میکردم. آن روز ها مجله نیستان منتشر می شد، مجله را میگرفتم و در بین مطالب فقط سراغ نوشته های ایشان می رفتم.
در عالم نوجوانی ترکیب کلمات ایشان  برایم جذاب بود. شاید خیلی هم متوجه اهمیت موضوع و محتوا اتفاقات زمانه نبودم.
آن روزها مجموعه داستان کوتاهی از ایشان منتشر شد با نام سانتاماریا. فورا خریدم و تمام داستان ها را خواندم اما یک داستان را چندین بار خواندم. الان هم خواندنش برایم جذاب است.
«ویروس» عنوان داستانی بود که به تاثیر تهاجم فرهنگی می پرداخت. داستان شهری که مردمش در اثر ورود ویروس مسخ شده بودند و به حالت حیوان هایی درآمده بودند. مصیبت های ناشی از ورود ویروس و غفلت اهالی شهر، هشداری بود که دهه هفتاد نویسنده دغدغه مند، در قالب داستان، در فضای دوره سازندگی  و غفلت از ارزش ها فریاد می زد.
**
اگر بخواهم خلاصه بگویم وجود همزمان این دو ویژگی در آثار سید مهدی شجاعی، برایم از دوره نوجوانی تا امروز برجسته و درس آموز بوده است:
نخست اینکه دغدغه مندی او و استفاده از ادبیات برای بیان دغدغه های اجتماعی و دینی در کارنامه کاری او مشهود است. همان ویژگی که در مجموع آثار ایشان دیده می شود.
دیگر آنکه  قدرت انتقال مفاهیم عالی در قالب کلمات و جملات ساده و روان، یک مهارت است که شاید کمتر افراد در حوزه تالیف متون دینی به آن مجهز باشند.

این یادداشت در ویژه نامه ی روزنامه فرهیختگان برای استاد سیدمهدی شجاعی منتشر شد. (+)

  • مدیر وبلاگ

درباره تبلیغ کتاب

دوشنبه, ۶ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۱۲:۳۸ ب.ظ

کتابخوانی

هنگامی که صحبت از تبلیغ کتاب می شود، دو حوزه اصلی مد نظر است؛ اول اصل کتابخوانی و تشویق به خواندن و دیگر ، تبلیغ مصداق های خواندن و پاسخ به این پرسش که چه بخوانیم؟
در مورد تبلیغ خواندن با اینکه در سالهای اخیر شاهد اتفاق هایی در تبلیغات شهری و رسانه های جمعی بودیم، اما بر اساس همان مشاهدات باید پذیرفت که هنوز تبلیغ خواندن و کتابخوانی وزن اصلی خود را پیدا نکرده است. آنچه در تبلیغات شهری دیده می شود، بازاریابی کالاهای مصرفی و انتقال های پیام هایی غیر از ساحت فرهنگ به طور عام و کتابخوانی به طور خاص است.

حال اگر با اغماض از موضوع اول بگذریم و فرض کنیم که در فضای تبلیغاتی جامعه اصل کتابخوانی به صورت مستقیم و غیر مستقیم تبلیغ شده، اولین پرسش مخاطب این است که چه بخوانم؟ و اینجا معمولا پاسخ های کارشناسی شده و آماده وجود ندارد. یکی از دلایل، نداشتن نگاه حرفه ای در مورد تبلیغ کتاب در جامعه است. به بیان دیگر ما تمام انرژی خود را صرف تبلیغ یک اصل اثبات شده و بدون تردید گذاشته ایم که همان «فضلیت کتابخوانی» است؛ اما در پاسخ به سئوال چه بخوانیم برای گروه های مختلف از کودک و نوجوان تا بزرگسالان با نقش و مسئولیت های متفاوت اجتماعی پاسخیی نداریم. البته این موضوع مطلق نیست و در گوشه و کنار پیشنهاد هایی هم وجود دارد، اما فضای غالب چنین است.
بعد از اینکه پیشنهادها و کتاب ها هم مشخص شد، برانگیختن احساس مخاطب به خواندن، یکی از مهم ترین چالش های تبلیغ کتاب است. اگر پر زرق برق ترین تبلیغات و خوش رنگ و لعاب ترین تیزرهای تلویزیونی ساخته شود اما پاسخی به این پرسش مخاطب نداشته باشد که : «خواندن این کتاب به چه کار من می آید؟»، تبلیع موفقی نیست؛ در مقابل یک پست اینستاگرامی با یک عکس ساده از کتاب و چند خط نوشته که منتقل کننده «تجربه خواندن» از کتاب می باشد می تواند به مراتب تاثیر گذارتر باشد.
یکی از کارکردهای تبلیغ ایجاد احساس نیاز است. این احساس نیاز وقتی به وجود بیاید افراد انگیزه خواندن را پیدا می کنند، و متناسب با آن نیاز برای خواندن انرژی می گذارند. بعضی از ناشرین، با ارائه پاسخ های مناسب به این پرسش و بیان آن برای مشتری، توانسته اند نسبت به رقبای خود به موفقیت های بیشتری دست یابند.
یکی دیگر از گروه هایی که در زمینه تبلیغ خواندن و معرفی کتاب متناسب با مخاطب نقش مهم و اثرگذاری دارند، کتابداران می باشند. کتابداران به عنوان کارشناسان علم اطلاعات و دانش شناسی با مهارت هایی که به صورت آکادمیک آموخته اند، متناسب با نیازهای کاربر کتابخانه، می توانند لیستی از منابع ارائه دهند.
یکی از فرصت های خوب در حوزه تبلیغ کتاب، نسبت به گذشته، فراگیری شبکه های اجتماعی است. با تولید محتوا، با رویکرد ترویج «تجربه های خواندن» به جای جمله ها و گزارش های کلیشه ای در فضلیت خواندن، می توان اشتیاق برای خواندن متناسب با نیازهای شخصی ایجاد کرد.
مجهز نبودن مبلغین به مهارت های لازم یکی از آفت های جدی تبلیغ کتاب می باشد. برای این موضوع مثال فراوان است؛ از خطیب و مجری و کارشناسی که خود کتاب را نخوانده و به اتکاء خواندن سطحی چند خط معرفی، اقدام به معرفی کتاب می نماید؛  تا افرادی که کتاب را خوانده اند اما قادر به انتقال درست تجربه خواندن خود نیستند. هر چه تعداد تبلیغ بیشتر باشد و هزینه های بسیار صرف شود، باز هم با این وضعیت نمی توان به ترویج خواندن دلخوش بود.
برای تبلیغ کتاب آنچه لازم و ضروری است اولا تعیین راهبرد تبلیغات است و ثانیا تجهیز مبلغین به مهارت های لازم و استفاده از ظرفیت های موجود متناسب با اقتضائات هر ظرفیت.

این یادداشت برای روزنامه فرهیختگان در پرونده ای با موضوع تبلیغ کتاب منتشر شد. (+)

  • مدیر وبلاگ

شهید عشق؛ معجزه انقلاب

شنبه, ۱۶ فروردين ۱۳۹۹، ۱۰:۰۳ ب.ظ

شهید عشق؛ معجزه انقلاب

حمید حسام گوهر شناس غریبی است.انگار میداند که کدام گنجها دارند از دستمان میروند و بی فوت وقت میرود سراغشان..مثل شهید علی خوش لفظ که چند وقتی  بعد از انشار کتابش پرکشید و حالا هم یکی از گنجهای دوران دفاع مقدس میرزا محمد سلگی..میرزایی که حسام میدانست چه گنجی است و ممکن است زمان زیادی شانس بودن او در جمعمان را نداشته باشیم..حاصل کار مشترک حمید حسام و میرزا محمد سلگی هم شد کتابی با نام "آب هرگز نمیمیرد" ..کتابی از میرزا که روز پنجشنبه همین هفته عنوان شهید چسبید به ابتدای اسمش..

آب هرگز نمی میرد اسم کتابی است که لابد حالا دیگر با وجود استقبال زیادی که از آن شده، اغلب شما اسمش را شنیده اید و شاید اگر نخوانده باشیدش از خودتان پرسیده اید یعنی چه؟ این دیگر چه اسمی است؟ مگر آب هم میمیرد؟ اصلا مگر آب مردنی است؟

اما خبر ندارید که این اسم حکایتی دارد که خط و ربطش میرسد به عشق و ارادت میرزا به  علمدار کربلا و برای دانستن ماجرایش باید کتاب را بخوانید. عجالتا در این متن تلاش کرده ام  هم برای آنها که کتاب را نخوانده اند ضرورت خواندن کتاب را بگویم و هم لذتدخواندن کتاب را با آنها که خوانده اند به اشتراک بگذارم..

 

هر ملتی در طول تاریخ فراز و فرودهایی را تجربه می کند. وجود رهبران و آموزه های آنها می تواند در سخت ترین شرایط، نتایج پر افتخار تاریخی از مقابله با چالش ها برای آن ملت به ارمغان آورد. در روزگار ما قطعا یکی از پیچیده ترین تحولات، شکل گیری انقلاب اسلامی و پیروزی آن و تاب آوری آن در سخت ترین و ناعادلانه ترین نبردها و رویارویی ها با نظام سلطه است. امام خمینی (قدس) با ساختن جان های آگاه و بیدار توانست فرصتی برای رشد و تکامل پیش روی مردم این سرزمین قرار دهد و بعدها امام در پیامی همین بُعد از نهضت را به عنوان فتح الفتوح عنوان کردند. فتح الفتوح انقلاب از نظر امام (قدس)، یک اتفاق و ماجرای نظامی و مادی نیست بلکه یک تحول انسانی است. 

یکی از بهترین عرصه های بروز و ظهور این فتح الفتوح، دوران دفاع مقدس است. دورانی که شاهد حضور جوانانی است که تمام لذت هایی که اقتضای دوره جوانی است و همچنین سوداهای بلند پروازانه آن دوره ی پرغرور را کنار گذاشتند و با حضور در جبهه های نبرد با حداقل امکانات مادی و با حداکثر ایمان مجاهدت کردند. بی شک خواندن و دانستن تاریخ دفاع مقدس و همچنین احوالات این بزرگ مردان برای ما درس آموز و بیدار کننده است. مطالعه کتاب های خاطرات رزمندگان و فرماندهان دوران دفاع مقدس، برای درک بهتر این فتح الفتوح انقلاب اسلامی ضروری است.

یکی از این رزمندگان و فرماندهان که از مصادیق فتح الفتوح انقلاب است، میرزا محمد سلگی است. میرزا 22 سال قبل از انقلاب در روستایی از توابع نهاوند همدان متولد می شود. پدر و مادری دیندار و معتمد او را پرورش می دهد. در پانزده شانزده سالگی برای کار به تهران می آید و کارگر ساختمان می شود و بعد هم نقاش ساختمانی. لقمه حلال پدر و تربیت دینی میرزا محمد را در برابر رنگ و لعاب و جلوه های پایتخت مصمون می دارد. بعد از مدتی به سربازی می رود. ازدواج می کند. در جریان ماجراهای انقلاب با نام امام خمینی(قدس) آشنا می شود و در جمع های انقلابی شرکت می کند و پای ثابت فعالیت ها و برنامه های انقلاب در نهاوند می شود.

با شروع تحرکات منافقین پس از پیروزی انقلاب اسلامی و آغاز جنگ تحمیلی خانه را رها کرد و در صف اول جهاد حاضر شد. از آن روز جهاد را شروع کرد و در جبهه ها بود تا با شکل گیری تیپ انصار الحسین علیه السلام همدان، گردان رزمندگان نهاوند را بام حضرت اباالفضل ساماندهی کرد و خود جانشین فرمانده شد و بعد تر فرمانده شد و مجروحیت های مختلف هم نتوانست او مانع حضور او در جبهه ها شود و با وجود قطع دوپا، پس از مداوای اولیه به جبهه ها برگشت و با حضور در عملیات مرصاد و ایفای یک نقش مهم در آن عملیات فصلی از کتاب  جهادش با بسته شدن پرونده دوران دفاع مقدس بسته شد.

وقتی همراه میرزا می شویم و با روایت میرزا پیش می رویم آرام آرام پازل فتح الفتوح بودن اینگونه افراد در ذهن کامل می شود.

بیاییم تصور کنیم انقلاب اسلامی رخ نمی داد؛ میرزا و میرزاهای این کشور در جوانی مشغول کسب و کار و پیشه خود بودند و هر کدام هم به سرنوشتی کتاب زندگی شان به پایان می رسید. میرزا نقاش ساختمان خوشنامی می شد. محسن وزوایی دانشجوی با استعادی می شد که میرفت دنبال درسش. باکری، زین الدین، باقری، همت و ... هر کدام در گوشه ای با سرنوشتی.

اما امام خمینی(ره) توانست به زندگی ها جهت دهد آنهم در مسیر تکامل و سعادت و این یعنی همان تکامل انسانی. هر کدام از اسم هایی که مرور کردیم دارای رسم هایی شدند که همین رسم ها، بخشی از فتح الفتوح انقلاب اسلامی شد.

شهید میرزا محمد سلگی که ظاهرا سواد بالایی از جهت مدارک متداول حوزوی و دانشگاهی ندارد وقتی برای رزمندگانش سخن می گوید والاترین سطح معارف دینی را بیان می کند و با قدرت بیان خود قلب های جوانان و نیروهای تحت امر خود را مسخر می کند. مکتب امام خمینی (قدس) این معرفت را متبلور کرده است و این است معجزه انقلاب اسلامی.

در جریان خواندن کتاب که به تعبیر رهبر معظم انقلاب «در میان کتاب های خاطرات جنگ، این یکی از بهترین هاست»، با دو جلوه از این قهرمان دلاور ایرانی مواجه می شویم؛ یکی شجاعت میدان نبرد یکی بندگی خاضعانه و خاشعانه پروردگار. با اینکه حتما میرزا خیلی از آنچه بین خود و خدای در میدان نبرد بوده را بیان نکرده است، اما از همه آنچه که در کتاب موجود است می توان دریافت که میرزا هیچ نقشی برای خود در میدان نبرد متصور نبوده است و هر آنچه بوده را از  جانب پروردگار می دیده است. بالاتر از این مرتبه ای برای ایمان و معرفت وجود دارد؟

وقتی رزمندگان این ویژگی را در میرزا می دیدند عاشق او می شدند و پا به رکابش بودند و وقتی سخت ترین عرصه های نبرد پیش رو بوده است فرمانده هان عالی رتبه در تصمیم گیری تنها گزینه شان گردان حضرت اباالفضل بوده و میرزامحمد سلگی.

میرزا عاشق حضرت اباالفضل بود. از کودکی با مرام علمدار کربلا آشنا شده بود. در مسیر زندگی سعی اش اقتدا به علمدار کربلا بود. در جبهه لحظه ای نبود که جلوه های ایثار و رشادت حضرت عباس را مرور نکند. او شهید عشق بود در همان سالهای جهاد. وقتی احساس میکرد بچه ها کم آوردند برایشان رجز روز عاشورای حضرت عباس را میخواند و قدرتی به گردان خود می بخشید.

سالها بعد سردار حمید حسام که از نقش و اهمیت میرزا با در دوران دفاع مقدس با خبر بود سراغ میرزا رفت و میرزا را که گمنامی را بر شهرت ترجیح می داد مجاب کرد تا با بیان خاطرات خود زمینه دسترسی همگان به گنجینه برکات دفاع مقدس را فراهم سازد و توانست خاطرات او را ضبط و در قالب کتاب «آب هرگز نمی میرد» منتشر کند. این کتاب ویژگی هایی دارد که از جمله آنها مستندسازی روایت هاست. نویسنده محترم کتاب، با دقتی مثال زدنی هر حادثه و موقعیت را از نگاه های مختلف بررسی کرده است و نگاه آنها را نیز در پاورقی های کتاب آورده است. جالب است با وجود اینکه سراغ ده ها نفر رفته، معمولا روایت ها هیچ تفاوتی ندارد و تنها در روایت ها نام و نقش میرزا پر رنگ تر است. شاید همین دقت در مستندسازی روایت ها، آب هرگز نمی میرد را درای رتبه برتر جایزه جلال در بخش مستندنگاری در سال 94 کرد.

شناخت امروز ما از بزرگ مردانی چون میرزا محمد سلگی و شهید علی خوش لفظ، شهید چیت سازیان و ... مرهون تلاش ها و مجاهدت های ادبی اساتیدی چون حمید حسام است. آنگونه که رهبر معظم انقلاب در تقریظ بر کتاب آب هرگز نمی میرد از این خدمت یاد می کنند: « و سلام بر حمید حسام که دردانه هایی چون سلگی و خوش لفظ را به ما شناساند»

این فتح الفتوح اگر آن روز در قلب دفاع مقدس متبلور شد امروز در عرصه های مختلف جهاد ادامه دارد. از جهادگران سلامت که امروز دل به خطر زده و شجاعانه ایثار می کنند و در جهت سلامت مردم مجاهدت می کنند گرفته تا بسیجی ها و گروه هایی که داوطلبانه برای سلامتی مردم دست به کار شدند. گروهی خیابان ها و معابر را ضدعفونی می کنند گروهی با تولید لباس ها و ماسک ها، سعی در برطرف کردن نیازهای کادر پزشکی دارند و گروهی با تهیه غذا و آب میوه برای کادر پزشکی و بیماران مشغول خدمت رسانی هستند، همگی از برکات همان نهضت امام خمینی (ره) است و جلوه هایی از همان فتح الفتوح انقلاب اسلامی.

این مطلب در تاریخ 16 فروردین 1399 در روزنامه جام جم منتشر شد.

  • مدیر وبلاگ

تجربه خواندن : خسی در میقات

پنجشنبه, ۲۲ اسفند ۱۳۹۸، ۰۷:۵۵ ب.ظ

خسی در میقات

کتاب را که بستم تازه فهمیدم فرق جلال با روشنفکران دیگر در چیست. ضد مذهب بودن در همه جریان های روشنفکری شرط اول قدم است. مثل بعضی از روشنفکرها هم باید سفت و سخت پایبند به هر آنچه بود که از غرب می آید. دقیقا همان چیزی که جلال ندارد.

شاید جلال جلال بودنش را به روشنفکر بودنش ترجیح میداده و عارش نمی آمده که به سفر حج هم برود و مناسک دینی را هم بجا آورد. در مذمت غربزدگی دست به قلم شود و حتی برای قیام پانزده خرداد هم در جهت تایید آن واکنش نشان دهد و دیگران را هم دعوت کند که حرکتی کنند.

اگر امروز بعضی از چهره ها در مواقعی که باید حرفی بزنند و یا واکنشی نشان دهند درنگ می کنند شاید بخش عمده آن به جهت رودر بایستی های قبیله ای و تعصب بر مبانی روشنفکری ایرانی باشد.

جلال اینطور نبود. این را به گواه «خسی در میفات» ش عرض می کنم. سفر حج می رود، دور و برش را به دقت می بیند، نقد می کند شرح حال می نویسد ، رد پای غربزدگی را در عربستان پنجاه سال قبل میزند، طرح مدیریت جهان اسلامی حج را راهگشای اداره حج مطرح می کند، آرامکو ی امریکایی توجهش را جلب می کند و هر از گاهی به واسطه مظاهر آرامکو نامش را می برد و نقدی می کند و ...

همه اینها به یک طرف، اینکه خود را «خسی» میداند که پا به میقات گذاشته و عارفانه به این سفر نگاه می کند به یک طرف. این خس دیدن خود را همانقدر صادقانه می گوید که هدف از سفر حجش را، جستن نشانی از برادر در مدینه بیان می کند.

این همان آزادگی جلال است  که تمایز او و دیگر روشنفکرانی است که تا اسم دین و مذهب را می شنوند انکار آن را اصل اساسی می انگارند.

همین روزهای کرونایی را ببینید. چطور وقتی از دعا و طلب استمداد از خداوند در کنار رعایت توصیه های پزشکی ، صحبت می شود، در نگاه روشنفکران به سخنی عوامانه و بی منطق می ماند چرا که مکتب روشنفکری مبنایش تحولات قرون وسطایی  و همان اصول مذهب ستیز است.

  • مدیر وبلاگ

روزهای بی آینه؛ خاطرات همسر قهرمان ملی

جمعه, ۳ آبان ۱۳۹۸، ۰۲:۵۵ ب.ظ

روزهای بی آینه

یکی از جذابیت‌های زندگی، دیدن یک رویداد از نگاه انسان‌هایی است که هرکدام اعتقادات و علایق و سلایق خاص خودشان را دارند. همین تفاوت‌ها نوع نگاه‌ها و روایت‌ها را متفاوت می‌کند.
دفاع مقدس یکی از سوژه‌هایی‌ است که بررسی آن از زوایای مختلف، برای شناخت بهتر و دقیق‌تر آن ضروری است. 
کتاب‌هایی که بیشتر در این حوزه خوانده‌ایم خاطرات فرماندهان و رزمندگان و خانواده‌های ایثارگرانی بوده است که اتفاقات تلخ و شیرین را بر اساس نگاه و اعتقاد خود روایت کرده‌اند.
روزهای بی‌آینه یکی از روایت‌های کم‌نظیر دفاع مقدس است. کم‌نظیر است از چند جهت: اول آنکه، خاطرات همسر خلبانی است که چند روز قبل از آغاز رسمی جنگ عراق علیه ایران به اسارت نیروهای بعثی در آمد و اعترافاتش می‌توانست مهم‌ترین سند صدام برای اثبات تجاوزگری ایران و دفاع از کشورش باشد؛ اما نشد. شاید به همین دلیل است که بیشترین زمان اسارت را در بین آزادگان، حسین لشگری در بند رژیم صدام بوده است آن هم برای ۶۴۱۰ روز! 
از جهتی دیگر، همسری روزهای زندگی خود را روایت می‌کند که بعد از امتحانات سوم دبیرستانش، زندگی مشترک و پر مهر خود را با جوان خلبان ۲۶ ساله‌ای آغاز می‌کند و از خانه پدری با رفاه کاملی که داشته است راهی دزفول می‌شود. زندگی مشترک با یک خلبان اف ۵ را در حالی شروع می‌کند که هنوز آماده خانه‌داری نیست و حتی پختن غذا را هم بلد نیست. حسین آقا با صبر و حوصله و عشق او را در مسیر زندگی همراهی می‌کند و حمایتش او را آرام آرام در برابر کارهایی که قبلاً تجربه‌اش نکرده بود یاری می‌کند.
روزهای خوش زندگی به سرعت می‌گذرد. روزهای پایانی شهریور ۵۹، عراق در مرزها تحرکاتی می‌کند و بعضی نقاط را بمب باران می‌کند. هوانیروز هم در جواب عملیات‌هایی انجام می‌دهد. حسین آقا که اوضاع دزفول را امن و امان نمی‌داند و احتمال می‌دهد که ساعت‌های زیادی را در پایگاه بماند منیژه خانم و علی آقای نوزادش را راهی تهران می‌کند. 
روز ۲۶ شهریور نوبت عملیات جناب سروان می‌شود و در بازگشت از خاک عراق هواپیمایش هدف قرار می‌گیرد و او با چتر از هواپیما خارج می‌شود. 
از آن روز تا هفدهم فروردین، آقای حسین لشگری در بند رژیم بعثی بوده است؛ انواع و اقسام شکنجه‌ها را می‌بیند و لب وا نمی‌کند؛ از دوره‌ای دیگر، انواع پیشنهادهای وسوسه‌کننده را دریافت می‌کند تا یک خط اعتراف کند اما سیدالاسرای ایران زیر بار نمی‌رود و همه سختی‌ها را به جان می‌خرد.
این ۶۴۱۰ روز زندگی منیژه خانم روزهایی است که آن دختر شاد و جوان را که کارهای ابتدایی خانه‌داری را هم بلد نبوده است به بانویی مقاوم و صبور تبدیل می‌کند که روزها را به انتظار همسر می‌نشیند و علی آقای نوزاد آن روزها را طوری تربیت می‌کند که می‌شود شاگرد درس‌خوان و دکتر دندانپزشک.
زندگی مجدد بعد از سال‌ها دوری ـ در‌حالی‌که روزگار هم منیژه خانم را منیژه خانم دیگری کرده بود و هم حسین آقای شاداب و شوخ و سرزنده را ـ حتماً زندگی سخت و همراه با مشکلات خاص خود بوده است. با این حال، حسین آقا ده سال بیشتر دوام نمی‌آورد و سال ۸۸ در اثر جراحات و صدمات سال‌های اسارت به شهادت می‌رسد و باز منیژه خانم می‌ماند و داستان تنهایی.
منیژه خانم لشگری شاید با بسیاری از همسران فرماندهان و ایثارگران از نظر ظاهری متفاوت باشد اما به‌نظر من که کتاب را خوانده‌ام، روحیه‌اش همان روحیۀ ایثارگر و باگذشت است. تصور گذر این ۶۴۱۰ روز زندگی سخت است اما او این سختی را با اعتقادی که داشته بر خود هموار کرده است. 
ممکن است برای بعضی از خوانندگان کتاب سؤال پیش بیاید که آیا این روایت نگاهی تیره به روزهای دفاع مقدس است یا نه؟ شاید در نگاه اول همین‌طور به‌نظر برسد اما روایت صبر و استقامت هفده هجده سالۀ زنی که نقطۀ شروع دوران سخت زندگی‌اش هم‌زمان است با ابتدای دورۀ جوانی، در‌حالی‌که امکان استفاده از فرصت‌های بهتر و رهایی از زندگی سخت را دارد، نشان از نبردی پیروزمندانه با زندگی در سخت‌ترین شرایط دارد و شاخص یک بانوی قهرمان جز گذر از این نبرد چه می‌تواند باشد؟
دفاع مقدس حماسه‌ای ملی است که همۀ آحاد جامعه در آن نقش داشتند. باید این تنوع حضور اقشار مختلف و سلیقه‌های گوناگون را قدر دانست و با بیان خاطرات آنها، روایتی جامع‌تر و همه‌جانبه از این فراز مهم تاریخ ایران ارائه داد. از این جهت، اقدام سوره مهر در انتشار کتاب روزهای بی‌آینه ستودنی است.

 

مشخصات کتاب:

روزهای بی آینه | خاطرات منیژه لشکری (همسر آزاده خلبان حسین لشکری) نویسنده: گلستان جعفریان

چاپ اول: 1396

شمارگان:2500 نسخه

حجم: 159 صفحه
 

  • مدیر وبلاگ

خط مقدم، مسیر رسیدن به روشنایی صبح

پنجشنبه, ۲۲ فروردين ۱۳۹۸، ۰۹:۲۹ ب.ظ

کتاب خط مقدم

اولین و آخرین کسانی که سرنوشت جبهه و عقبه جبهه را می توانند رقم زنند، نقش آفرینان خط مقدمند. خط مقدمی که گاه ممکن است در جبهه جنگ باشد.گاهی وسط زلزله و گاهی جلوی سیل و ... اصلا روزگار همیشه صحنه نبرد بوده است. گاه در نبرد با طبیعت و حوادث طبیعی مانند سیل و زلزله و طوفان و ... و گاهی با نیروی بشر بر سر آرمان یا منافع می جنگد. روی همین حساب هم تصور دورانی بدون مبارزه تقریبا محال به نظر می رسد. 

  • مدیر وبلاگ