:: روز از نو ::

یادداشت هایی در حوزه فرهنگ و هنر گاهی وقتها هم سیاست

:: روز از نو ::

یادداشت هایی در حوزه فرهنگ و هنر گاهی وقتها هم سیاست

طبقه بندی موضوعی

تجربه_خواندن #کتاب
نقش رسانه های تصویری در زوال دوران کودکی
تالیف: نیل پست من ترجمه#دکتر_صادق_طباطبایی #انتشارات_اطلاعات
:::
بعضی پدر و مادرها قائلند که بچه ها باید همه چیز را بدانند و خودشان انتخاب کنند. میگویند ما زمینه را برای آنها آماده میکنیم و آنها می توانند انتخاب کنند. نتیجه اش می شود اینکه پای شبکه های ماهواره ای و انواع برنامه ها و آگهی ها می نشینند و هیچ محدودیتی هم برای فرزند خود نمی گذارند. تبلتی و موبایلی در اختیارش میگذارند و او را با یک وی پی ان به درون اقیانوس محتوا و مفاهیم و تصاویری می فرستند که هر کدامشان می تواند تهدیدی باشد برای کودکی فرزند.

اوج بی پروایی مادران و پدران را در کلیپ هایی می توان دید که با فرزند شوخی های نامناسب می کنند یا آهنگ های فلان خواننده کثیف اخلاقی را همخوانی میکنند. اینها ندانسته و ناخواسته بزرگ ترین ظلم را به کودکی فرزند خود میکنند و عامل زوال کودکی او می شوند.

در حالیکه اِعمال محدودیت برای واردات فکر و ذهن فرزند در ظاهر ممکن است یک دغدغه سختگیرانه و متحجرانه در دنیای امروز تلقی شود؛ نیل پست من آمریکایی چند دهه قبل وقتی #تلویزیون در جامعه آن روز امریکا گسترش پیدا کرد، خبر از زوال دوران کودکی داد. چرا؟

پاسخ را باید به طور مشروح و کامل در کتاب خواند که با طنزی از سر درد، توضیح داده اما مختصرش از این قرار است که پست من، میگوید مرز دوران کودکی و بزرگسالی ندانستن است. کودک برای اینکه از کودکی اش لذت ببرد و در این مقطع زندگی روح لطیفش آرام آرام رشد کند نباید در برابر مفاهیمی باشد که برای بزرگسالان است. مفاهیم از مسائل جنسی گرفته تا کاربرد خشونت و … و هر چه کودک بزرگ تر می شود بیشتر می داند و این مرز راز و رمز ها کم رنگ تر می شود.

آن روزها که نیل پست من، دردمندانه از پخش تبلیغ های بازرگانی با تصاویر تحریک کننده جنسی در تلویزیون و پیش دیده کودکان دست به قلم شد و #زوال_کودکی را نوشت، هنوز خبری از #شبکه_های_اجتماعی نبود که دیگر رسما مرزی برای ندانستن و مخفی ماندن مفهومی برای #کودک ناممکن به نظر آید.

اما چه باید کرد؟ درست است که کتاب در نقد تلویزیون است اما در پایان کتاب پست من، دو راهکار گفته که امروز هم کاربردی است. اول محدود کردن اطفال در مواجهه با رسانه های ارتباطی دوم، پیگیری و دقت در محتوای برنامه و گفتگوی انتقادی با کودکان در مورد مطالبی که به گوش و چشم شان می رسد.

تاریخچه دوران کودکی در غرب، در مورد فضیلت کتابخوانی، تاریخ فرهنگ غرب و … از جمله موضوعات #خواندنی کتاب است.

  • مدیر وبلاگ

مخاطب در افق رسانه محو می‌شود!

دوشنبه, ۲۲ آبان ۱۴۰۲، ۰۵:۵۱ ب.ظ

بعضی وقت‌ها برنامه‌ها هستند که به شبکه‌ها هویت می‌دهند. یکی از نمونه‌های چند سال اخیر که مشهور شد برنامه خندوانه است که برای شبکه نسیم ساخته شد. هنوز وقتی اسم شبکه نسیم می‌آید، مخاطب تنها تصویری که در ذهن دارد، خندوانه است. شبکه افق در حدود 9 سالی که برنامه تولید و پخش کرده، هیچ وقت نتوانسته بود مخاطب فراگیر و با تنوع سلیقه، برای خود دست و پا کند. شاید اصلا به این موضوع هم در طول این مدت اعتقادی نداشته اما فلسطین توانست در مدتی کوتاه با این برنامه، نه فقط در شبکه افق بلکه در میان همه شبکه‌های رسانه ملی شناخته شود.
سال‌هاست رژیم اشغالگر قدس در جهت توجیه حضور و مظلوم‌نمایی، فعالانه در رسانه‌ها و مخصوصا رسانه‌های فارسی‌زبان مشغول تولید محتواست. از سوی دیگر این شبهه را مطرح می‌کند که موضوع حمایت از فلسطین و مبارزه با اسرائیل حرف ملت ایران نیست و تنها یک اقلیت در حاکمیت طرفدار این موضوع است. در رویارویی با این هجمه‌ها و حمله‌ها، رسانه چه کار مهمی انجام داد؟ و شاید پرسش دقیق‌تر این باشد که آیا اصلا در این میدان نبرد رسانه‌ای، نیاز مخاطب در برنامه‌ریزی مدیران رسانه دیده شده؟ حالا و درست در زمانه‌ای که مهم‌ترین اتفاق در جهان اسلام رقم می‌خورد، به جای بحث‌های تئوری و فلسفی و تحلیل‌های تکراری، برنامه‌ای روی آنتن شبکه افق سیما رفت که توانست از موضوع قدیمی و تکراری فلسطین، محتوای جدید و بدیع و مورد نیاز مخاطب تولید کند و به مصاف رسانه‌های رقیب رود. به افق فلسطین مورد اقبال و توجه مخاطب قرار گرفت برای اینکه:
1- به افق فلسطین توانست در بحبوحه درگیری‌های سخت و بی‌سابقه با رژیم غاصب، با همه محدودیت‌ها، ارتباط مستقیم با میدان نبرد در غزه و کرانه باختری و جنین و... برقرار کند و بی‌واسطه و مستقیم مخاطب را در جریان اتفاقات میدانی قرار دهد.
2- این برنامه به خوبی توانست ماجرای فلسطین را محور انسجام ملی قرار دهد و از منتهای مسیر اصلاح‌طلبی تا این سوی جریان اصولگرایی نگاه مشترک و دغدغه‌مند ملی به ماجرای فلسطین را نمایش دهد.
3- به افق فلسطین در سخت‌ترین دوره تلویزیون در مواجهه با بحران مخاطب توانست در کانون توجه ذائقه‌های مختلف قرار گیرد و جریان‌ساز باشد.
4- این برنامه توانست از گرافیک جذاب و تدوین‌های حرفه‌ای، محتوای مورد علاقه مخاطب را تولید کند و به عبارتی از فرم خوب در جهت تولید محتوای خوب، استفاده کرد و موثر واقع شد.
علاوه‌بر موارد بالا حتما موارد دیگری هم می‌توان برای توفیق این برنامه برشمرد. برنامه‌ای که در مدت زمان کوتاهی فرآیند برنامه‌ریزی و اجرا را پشت سر می‌گذارد حتما در مسیر خود با اشکال و ایرادهایی هم ممکن است روبه‌رو باشد، اما وقتی اشکال و ایراد در نظر مخاطب دیده نمی‌شود، نشان می‌دهد که تیم تولید‌کننده هوشیارند و مسیر برنامه را رصد و اصلاح می‌کنند.

اگر برای برنامه سه ضلع برنامه‌ساز و مخاطب و سازمان صداوسیما را در نظر بگیریم، باید گفت دو ضلع، وظیفه خود را به خوبی به انجام رسانده‌اند؛ اول برنامه‌ساز که تمام تلاش خود را به کار گرفت تا محتوایی فاخر و اثرگذار تولید کند و دوم مخاطب که با اقبال خود مسیر طی شده را تایید کرد و ‌انگیزه و انرژی برای تیم تولید‌کننده فراهم ساخت. اما آنچه مربوط به سازمان صداوسیماست مثل موارد قبل با اشکال روبه‌رو شد. سازمان نتوانست از این فرصت کم‌نظیر بهره‌برداری کند و با انجام تعهد مسئولانه خود در حفظ کیفیت برنامه، ارزشمندی مخاطب را برای رسانه ملی نشان دهد. شاید مسئولان رسانه ملی عدم هماهنگی تیم سازنده برنامه با مدیران شبکه و سازمان را بهانه این ناکامی رسانه ملی بدانند اما باید گفت ناهماهنگی اصلی در سازمان است که ناکامی‌های پی‌درپی را برای دوره‌ای از مدیریت رسانه که مدعی تحول است، رقم می‌زند. حضور رئیس سازمان صداوسیما در پشت صحنه و خداقوت گفتن به عوامل برنامه از سویی و حضور سردبیر و مجری برنامه در برنامه صبحگاهی شبکه دو (دو روز قبل از انتشار خبر جدایی تیم به افق فلسطین از برنامه) اگر نشان ناهماهنگی و نابسامانی مدیریتی نیست، چه می‌تواند باشد؟


به‌هر‌حال رسانه ملی نشان داد در دوره تحولش برای مبارزه با شبکه‌های فارسی زبانی که از هر فرصتی برای القای شبهه‌ و هجمه‌های اعتقادی بهترین استفاده را می‌کنند، داشتن تیم رسانه‌ای متعهد، قوی و اتفاقا دارای کارنامه روشن، اصل نیست. وقتی چنین برنامه‌ای نباشد توقعی هم از رسانه نیست اما وقتی رسانه نشان می‌دهد که ظرفیت تولید چنین برنامه‌هایی موجود است و از مخاطب دریغ می‌کند، مخاطب هم نمی‌تواند به حسن‌نیت مسئولان این رسانه دلخوش باشد. اینجاست که با تدبیر مسئولان فعلی رسانه، مخاطب باید در افق تحولی سازمان موجود محو شود.

این یادداشت در روزنامه فرهختگان 22 آبان 1402 منتشر شد. (+)

  • مدیر وبلاگ

این روزها؛ ما، رسانه و معجزه مسخ

دوشنبه, ۱ آبان ۱۴۰۲، ۰۳:۳۴ ب.ظ

در مورد غزه

مسخ برای امت های گذشته عذابی بوده که به عنوان معجزه و مایه ی عبرت آیندگان شناخته می شده.  عذابی که انسانیت انسان بواسطه تکرار کارهای ناشایستش از او گرفته می شد به شکل حیوانی که مرتبط با ذات آن کار بوده در می آمده.

امروز پس از تقریبا شانزده هفده روز که از ماجراهای غزه میگذرد شاهد مسخ شدگانی هستیم که چون در طول دوران زندگی خود، واردات فکری و ذهنی خود را از دشمنان خدا گرفته اند، آرام آرام خوی انسانی شان را از دست داده اند؛  هرچه تصویر آزار و اذیت بندگان خدا را در غزه می بینند هیچ انقلابی درون شان ایجاد نمی شود. بعضی که کارشان از این هم گذشته و از دشمن حمایت می کنند و بی جیره و مواجب مزدورانی شدند که دست شان به خون زنان و کودکان بیگناه زیادی آلوده شده است. 

نکته مهم همین واردات به جان و روح  است. باید مراقب بود محتوایی که میخوانیم و می بینیم از کجا آمده و چه کسانی و با چه نیتی آن را تهیه و منتشر کردند. 

بی ملاحظه خواندن و شنیدن و دیدن، وارادتی است به روح، که جز بی تفاوتی نسبت به مظلوم و طرف ظالم قرار گرفتن نتیجه ای ندارد. اگر هم به محکوم کردن مظلوم برسد که دیگر انسانیت از دست رفته است.

یکی از برکات این روزها این است که مرز حق و باطل به خوبی و روشنی مشخص است. هر رسانه و تولید کننده ی محتوایی که این روزها در مقابل مظلوم و در کتار ظالم ایستاده است برای همیشه باید در ذهن ما پرونده اش بسته شود و گرنه فردایی که دوباره شک و شبهه ها ایجاد و فضایی غبار آلود شکل گرفت، نمی توان به راحتی قضاوت کرد. هر چقدر هم که وجدانمان را توجیه کنیم که ذره ذره و گزیننشی می خوانیم و می شنویم وقتی به خود می آییم که پرچم ظالم در دست، به اشک و ناله مظلومان می خندیم و انسانیت را باخته ایم؛ مسخ شده ایم.  

 

  • مدیر وبلاگ

از تبار صدر؛ به رنگ صبر

پنجشنبه, ۱۷ فروردين ۱۴۰۲، ۱۱:۳۸ ق.ظ

تجربه_خواندن
#به_رنگ_صبر

امیرالمومنین علیه السلام یقین راستین به خدا را ریشه #صبر می دانند و امام صادق علیه السلام صبر را راس ایمان معرفی می کنند و شیعه صابر را صاحب اجر هزار شهید می شناسند.

در تاریخ شیعه یکی از خاندان هایی که به #صبر شناخته می شود، خاندان شریف ِ «صدر» است. خاندانی که به هر ابتلایی گرفتار آمده است، با صبری زیبا به پیشواز بلایی دیگر رفته است.

هجران رازآلود « امام موسی»، شهادت مظلومانه آیت الله سید محمدباقر صدر و خواهر فرهیخته اش، بنت الهدی، مشهور ترین آزمونهای این خاندان است.

تصور تحمل هر یک از سه داغ، به ظاهر غیر ممکن است. اما زنی از تبار #صدر هم سختی زندگی دور از وطن با شرایط سخت آن روزگار را و هم این سه مصیبت عظیم و هم داغ شهادت اقوام و یاران را متحمل شده و همواره #صبر کرده است.

راز این صبر زیبا در اوج ایمان او به خداست.
به رنگ صبر خاطرات خانم #فاطمه_صدر خواهر #امام_موسی و همسر شهید #آیت_الله_سید_محمدباقر_صدر، حاصل مصاحبه ی خانم فاطمه نقوی است که #موسسه_فرهنگی_تحقیقاتی_امام_موسی_صدر منتشر کرده است.

در بین سطور این #کتاب با امام موسی از نگاه خواهر و با روایتی دقیق آشنا می شویم. همچنین از زندگی و زمانه و سیره شهید آیت الله صدر به روایت همسر با نکات دقیق و خواندنی و مستند مواجه می شویم.

وجود #اسناد بسیار و #تصاویر متنوع و همچنین #نمایه دقیق بر غنای این کتاب تاریخ شفاهی افزوده است.

#خواندن این کتاب در نخستین روزهای سال جدید به پایان رسید و تقدیر اینگونه رقم خورد که با درگذشت نوه امام موسی، مرحوم بتول فیروزان همزمان شد.

آنچه در سیمای پدر جناب آقای مهدی فیروزان و مادر بزرگوار، سرکار خانم حورا صدر، در فراق فرزند فرهیخته شان، موج می زد، همان صبر و تسلیم در برابر مشیت و تقدیر الهی بود که در صفحات کتاب و در خاطرات سرکار خانم فاطمه صدر دیده می شد. صبری که نشان دهنده مرام و سیره این خاندان در برابر امتحان های سخت و دشوار الهی است.

  • مدیر وبلاگ

درباره اضطراب منزلت

پنجشنبه, ۶ مرداد ۱۴۰۱، ۱۱:۳۱ ق.ظ

تجربه_خواندن
#اضطراب_منزلت

اگر موقعیت اجتماعی خود و اطرافیمان برایمان مهم است و همیشه فکر می کنیم اگر موقعیت ها تغییر کند حساب کتاب با خودمان و یا با اطرافیان که دچار این تغییر شده اند چطور خواهد بود، دچار اضطراب منزلت هستیم.

#آلن_دوباتن برایمان توضیح میدهد که این موضوع از دستاوردهای زندگی در عصر جدید و انقلاب های مصرفی و صنعتی است. به گفته دوباتن گذشتگان ما هیچ گاه چنین اضطرابی را تجربه نکردند چون تکلیف شان با خودشان معلوم بود. میدانستند در کدام طبقه اجتماعی هستند و حد و حدود خوشی و آرزوهایشان هم تقریبا معلوم بود.

اما در دوره مدرن که رفاه نسبی گسترش پیدا کرد ناخواسته اضطراب منزلت هم شکل گرفت.

در این جامعه افرادی محور توجه قرار می گیرند که به اصطلاح برای خودشان کسی باشند. قاعدتا همه می خواهند برای خود کسی باشند تا محور توجه باشند. و حالا رسیدن به این جایگاه سخت و حفظ آن دشوارتر است. بنابر این انسان همیشه مضطرب است که این جایگاه را به دست آورد و بعد هم مضطرب است که آن را از دست ندهد؛ این همان اضطراب منزلت است که به تعبیر دوباتن بهای سنگینی است که پرداخت کرده ایم تا از اجداد بدوی مان پیشی بگیریم.

این آسیب برای جامعه مادی غربی طبیعی است چرا که معنویت اصالت ندارد و نگاه مادی صرف است. اما آیا امروز در جامعه خودمان مفهوم اضطراب منزلت یک مفهوم عینی است یا یک مقهوم انتزاعی؟
اگر پاسخ مثبت باشد که به نظر می رسد مثبت است باید در بازخوانی آموزه های دینی و اخلاقی بیشتر دقت کنیم. اگر در مواجهه با افراد عناوین شغلی و ثروت شان و یا مدرک تحصیلی شان نوع برخورد ما با آنها را شکل میدهد و حتما به صورت متقابل هم برایمان مهم است که افراد در مواجهه با ما چه تصور و شناختی از ما دارند و اگر احساس ضعف و کاستی داشته باشیم یا نگران تغییر موقعیت شغلی باشیم یا نگران کاهش سطح درآمد و ثروت باشیم به این بیماری مبتلاییم!

در کتاب، به نقل از ویلیام جمیز امریکایی، بیان شده که از زاویه ای روانشناسانه توقعات نامحدود را مسبب این اضطراب می دانست.

در حالیکه ما از معصومین علیهم السلام در مورد قناعت و فواید آن روایات بسیاری داریم.

این بیماری هم جنبه فردی دارد و هم جنبه اجتماعی. با قناعت جنبه فردی را می توان اصلاح کرد و با تغییر نگرش نسبت به اطرافیان و آحاد جامعه بدون در نظر داشتن موقعیت و ثروت و مدرک تحصیلی و احترام قائل شدن برای #شخصیت افراد، شاید این بیماری در جامعه ما تبدیل به یک مفهوم انتزاعی شود!

  • مدیر وبلاگ

درباره مستند یک در برابر هشتاد

پنجشنبه, ۲۲ مهر ۱۴۰۰، ۰۹:۳۸ ق.ظ

یک در برابر هشتاد

هر بار به #عراق سفر کردم و از میان شهرها و روستاهای آن گذر کردم به این فکر کردم چطور کشوری که ذخیره نفتی بیش از یکصد و چهل میلیارد بشکه نفت دارد و نود و پنج درصد درآمدش از فروش نفت است، وضع و ظاهرش چنین است؟
انگار در تاریخ معاصر، قرار بوده این قسمت از زمین، بهره‌ای از آبادانی نداشته باشد و مردمش باید به زحمت گلیم خود را از آب بیرون بکشند. در جریان #خواندن کتاب #یادداشت_های_بغداد خانم نُهاالراضی که از طبقه روشنفکر و مرفه عراق هم بود، باز همین سئوال در برابر تصویرهای ساخته شده از روایت های او در ذهن شکل می گرفت؛ چرا عراق وضع بدی دارد؟
#یک_در_برابر_هشتاد جامع‌ترین پاسخ است برای این سئوال. این #مستند که روایتی غیرایرانی از تاریخ پنج شش دهه قبل عراق است، نکاتی از سیر حکومت یکی از جنایتکاران تاریخ را بیان می‌کند که پیش از این کمتر دیده یا شنیده‌ایم. روایتی که بدل صدام راوی بخشی از آن است. اما به نظرم براساس آنچه در این مستند هم به‌خوبی به آن پرداخته شده، نکته اصلی این مستند تبیین نقش آمریکا و اسرائیل در پس جنایت‌های صدام است. ظاهرا عقب‌ماندگی و ویرانی امروز تقصیر صدام ملعون است، اما واقعیت این است که ملت عراق دشمنی وحشی‌تر و بی‌رحم‌تر از صدام داشته و دارد که تنها تفاوت آن با صدام، تفاوت در ظاهر بوده. آمریکا در تمام سال‌های حکومت صدام حمایت از او را به دلیل حفظ منافع خود در منطقه‌ی خاورمیانه، در دستور کار خود داشته؛ حمایت از صدامی که شرح برخورد با مخالفانش و افرادی که احتمال خطر برایش داشتند در جریان این مستند روایت شده است.
تماشای این مستند پیش از آنکه پاسخ سوال‌هایم در مورد عراق باشد، روشنگر نقش استعمارگری و رفتار منافقانه سیاست آمریکایی بود برای من. شما هم اگر تا الان ندیده‌اید ببینید و نظرتان را بفرمایید.
پی‌نوشت:
نمی‌دانم چرا عده‌ای در برابر محتوای تولید شده، از مرز نقد منصفانه رد می‌شوند و کل کار را تخطئه می‌کنند. ارزش این اثر را بالا گفتم حالا حمله به این کار و عوامل آن فایده‌ای نخواهد داشت. نقد غیرمنصفانه و کودکانه ریشه در #حسادت دارد...

* این مستند را اینجا ببینید.

  • مدیر وبلاگ

روزی روزگاری ایران

شنبه, ۵ تیر ۱۴۰۰، ۰۷:۰۴ ب.ظ

با افتخار ایرانی

این کشور حاکم بخود کم ندیده؛ در همین دویست سال اخیر یک فتحعلی شاه را دیده که در بحبوحه جنگ ایران و روس دل خوش کرد به وعده ی یک جن گیر و رمال برای از بین بردن فرمانده سپاه دشمن در برابر تفاوت تکنیکی و تکنولوژیک ارتش دشمن، یکی دیگر هم رضاخان و پسرش که چنان زرق و برق فرنگ چشمانشان را بسته بود که فکر میکردند اگر راه تقلید ظاهری را پیش بگیرند ره چند ده ساله را یک شبه طی میکنند. آن روز که دنیا هر مقطع زمانی اش به کشف و اختراعی معروف میشد اینجا بالماسکه و کشف حجاب و دین زدایی شد استراتژی پیشرفت حاکمان.
در این میان هم جماعت منورالفکر دائم درگوش مردم این کشور می خواند که ما نباید وقت مان را برای راه رفته غرب تلف کنیم و پیشرفت الکی الکی نیست نتیجه اش میشد پشت سر غرب راه رفتن…
اما امروز این تصویر روزگار دیگر ایران را به رخ جهان کشید. با کار و روحیه جهادی و باور ما می توانیم دانشمندان این کشور دست به کار شدند و راه حل بزرگترین مسئله ی بحرانی دنیا را در داخل کشور بدست آوردند و امروز شخص اول این کشور که سالهاست موضوع #اعتمادبهنفس_ملی ، تولید داخل و خودکفایی و جهاد اقتصادی و اقتصاد مقاومتی و … را برای برون رفت مشکلات بیان میکند، در میان آخرین افراد گروه دارای اولویت دریافت واکسن، اولین آنها شد تا از واکسن ساخت داخل استفاده کند. 
فرق این روزگار ایران با آن روزها همین است. رهبری داریم که در عمل ثابت کرده ایران را دوست دارد و ایران را قوی می خواهد و در هر بیانش  برای رسیدن به عزت و جایگاه واقعی این ملت امید می دهد. 
اما دشمن نمی خواهد ایران قوی باشد در این راه، هم خرابکاری می کند و هم بدعهدی و هم جنگ روانی راه می اندازد تا این توفیق ها را یا کتمان کند یا کمرنگ جلوه دهد.

  • مدیر وبلاگ

به عشق آقای معلم

جمعه, ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۱۲:۰۹ ب.ظ

کتاب متقین سیدمهدی شجاعی

اولین جلسه کلاس عکاسی، استاد قبل از ورد به مباحث کلاس، گفت سعی کنید برای فکر و عقیده و دغدغه تان اثری خلق کنید. این فکر و عقیده و دغدغه به آثارتان جهت میدهد و تکنیک و دانش فنی فقط ابزار است. اگر میخواهید اثر با مخاطب ارتباط برقرار کند حتما باید دغدغه ای داشته باشد.
**
تازه وارد دوره راهنمایی شده بودم که یکی از معلم ها، مرا با نام سیدمهدی شجاعی آشنا کرد. کتاب متقین او را هدیه داد. به عشق آقای معلم، کتاب را هر روز میخواندم. بعضی قسمتها را از او می پرسیدم اما با اینکه شرحی بر یکی از خطبه های عرفانی امیرالمومنین علیه السلام بود، خواندنش برایم شیرین بود؛ شاید بخاطر نثر مسجع متن شرح و ترجمه بود. از آن زمان آثار سیدمهدی شجاعی را پیگیری میکردم. آن روز ها مجله نیستان منتشر می شد، مجله را میگرفتم و در بین مطالب فقط سراغ نوشته های ایشان می رفتم.
در عالم نوجوانی ترکیب کلمات ایشان  برایم جذاب بود. شاید خیلی هم متوجه اهمیت موضوع و محتوا اتفاقات زمانه نبودم.
آن روزها مجموعه داستان کوتاهی از ایشان منتشر شد با نام سانتاماریا. فورا خریدم و تمام داستان ها را خواندم اما یک داستان را چندین بار خواندم. الان هم خواندنش برایم جذاب است.
«ویروس» عنوان داستانی بود که به تاثیر تهاجم فرهنگی می پرداخت. داستان شهری که مردمش در اثر ورود ویروس مسخ شده بودند و به حالت حیوان هایی درآمده بودند. مصیبت های ناشی از ورود ویروس و غفلت اهالی شهر، هشداری بود که دهه هفتاد نویسنده دغدغه مند، در قالب داستان، در فضای دوره سازندگی  و غفلت از ارزش ها فریاد می زد.
**
اگر بخواهم خلاصه بگویم وجود همزمان این دو ویژگی در آثار سید مهدی شجاعی، برایم از دوره نوجوانی تا امروز برجسته و درس آموز بوده است:
نخست اینکه دغدغه مندی او و استفاده از ادبیات برای بیان دغدغه های اجتماعی و دینی در کارنامه کاری او مشهود است. همان ویژگی که در مجموع آثار ایشان دیده می شود.
دیگر آنکه  قدرت انتقال مفاهیم عالی در قالب کلمات و جملات ساده و روان، یک مهارت است که شاید کمتر افراد در حوزه تالیف متون دینی به آن مجهز باشند.

این یادداشت در ویژه نامه ی روزنامه فرهیختگان برای استاد سیدمهدی شجاعی منتشر شد. (+)

  • مدیر وبلاگ

درباره تبلیغ کتاب

دوشنبه, ۶ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۱۲:۳۸ ب.ظ

کتابخوانی

هنگامی که صحبت از تبلیغ کتاب می شود، دو حوزه اصلی مد نظر است؛ اول اصل کتابخوانی و تشویق به خواندن و دیگر ، تبلیغ مصداق های خواندن و پاسخ به این پرسش که چه بخوانیم؟
در مورد تبلیغ خواندن با اینکه در سالهای اخیر شاهد اتفاق هایی در تبلیغات شهری و رسانه های جمعی بودیم، اما بر اساس همان مشاهدات باید پذیرفت که هنوز تبلیغ خواندن و کتابخوانی وزن اصلی خود را پیدا نکرده است. آنچه در تبلیغات شهری دیده می شود، بازاریابی کالاهای مصرفی و انتقال های پیام هایی غیر از ساحت فرهنگ به طور عام و کتابخوانی به طور خاص است.

حال اگر با اغماض از موضوع اول بگذریم و فرض کنیم که در فضای تبلیغاتی جامعه اصل کتابخوانی به صورت مستقیم و غیر مستقیم تبلیغ شده، اولین پرسش مخاطب این است که چه بخوانم؟ و اینجا معمولا پاسخ های کارشناسی شده و آماده وجود ندارد. یکی از دلایل، نداشتن نگاه حرفه ای در مورد تبلیغ کتاب در جامعه است. به بیان دیگر ما تمام انرژی خود را صرف تبلیغ یک اصل اثبات شده و بدون تردید گذاشته ایم که همان «فضلیت کتابخوانی» است؛ اما در پاسخ به سئوال چه بخوانیم برای گروه های مختلف از کودک و نوجوان تا بزرگسالان با نقش و مسئولیت های متفاوت اجتماعی پاسخیی نداریم. البته این موضوع مطلق نیست و در گوشه و کنار پیشنهاد هایی هم وجود دارد، اما فضای غالب چنین است.
بعد از اینکه پیشنهادها و کتاب ها هم مشخص شد، برانگیختن احساس مخاطب به خواندن، یکی از مهم ترین چالش های تبلیغ کتاب است. اگر پر زرق برق ترین تبلیغات و خوش رنگ و لعاب ترین تیزرهای تلویزیونی ساخته شود اما پاسخی به این پرسش مخاطب نداشته باشد که : «خواندن این کتاب به چه کار من می آید؟»، تبلیع موفقی نیست؛ در مقابل یک پست اینستاگرامی با یک عکس ساده از کتاب و چند خط نوشته که منتقل کننده «تجربه خواندن» از کتاب می باشد می تواند به مراتب تاثیر گذارتر باشد.
یکی از کارکردهای تبلیغ ایجاد احساس نیاز است. این احساس نیاز وقتی به وجود بیاید افراد انگیزه خواندن را پیدا می کنند، و متناسب با آن نیاز برای خواندن انرژی می گذارند. بعضی از ناشرین، با ارائه پاسخ های مناسب به این پرسش و بیان آن برای مشتری، توانسته اند نسبت به رقبای خود به موفقیت های بیشتری دست یابند.
یکی دیگر از گروه هایی که در زمینه تبلیغ خواندن و معرفی کتاب متناسب با مخاطب نقش مهم و اثرگذاری دارند، کتابداران می باشند. کتابداران به عنوان کارشناسان علم اطلاعات و دانش شناسی با مهارت هایی که به صورت آکادمیک آموخته اند، متناسب با نیازهای کاربر کتابخانه، می توانند لیستی از منابع ارائه دهند.
یکی از فرصت های خوب در حوزه تبلیغ کتاب، نسبت به گذشته، فراگیری شبکه های اجتماعی است. با تولید محتوا، با رویکرد ترویج «تجربه های خواندن» به جای جمله ها و گزارش های کلیشه ای در فضلیت خواندن، می توان اشتیاق برای خواندن متناسب با نیازهای شخصی ایجاد کرد.
مجهز نبودن مبلغین به مهارت های لازم یکی از آفت های جدی تبلیغ کتاب می باشد. برای این موضوع مثال فراوان است؛ از خطیب و مجری و کارشناسی که خود کتاب را نخوانده و به اتکاء خواندن سطحی چند خط معرفی، اقدام به معرفی کتاب می نماید؛  تا افرادی که کتاب را خوانده اند اما قادر به انتقال درست تجربه خواندن خود نیستند. هر چه تعداد تبلیغ بیشتر باشد و هزینه های بسیار صرف شود، باز هم با این وضعیت نمی توان به ترویج خواندن دلخوش بود.
برای تبلیغ کتاب آنچه لازم و ضروری است اولا تعیین راهبرد تبلیغات است و ثانیا تجهیز مبلغین به مهارت های لازم و استفاده از ظرفیت های موجود متناسب با اقتضائات هر ظرفیت.

این یادداشت برای روزنامه فرهیختگان در پرونده ای با موضوع تبلیغ کتاب منتشر شد. (+)

  • مدیر وبلاگ

کرونا ویروس

در هر دوره ای جامعه با مسائل متنوعی مواجه می شود که بر شئون مختلف جامعه اثر گذار خواهد بود. تنوع این دست مسائل از حوادث طبیعی مثل سیل و زلزله است تا رخدادهایی همچون اختلاس های نجومی و پدیده های اجتماعی و این روزها هم پدیده ی جدیدی مثل کرونا ویروس.
انسان بخواهد یا نخواهد، به استقبال برود یا فرار کند زندگی اش تحت تاثیر این رخدادها قرار می گیرد. نمونه های زیادی را در این سال ها تجربه کرده ایم. سال 98 را در حالی آغاز کردیم که خروش سیل ویرانگری زندگی بسیاری از هموطنان را از شمال تا جنوب تحت تاثیر قرار داد و برای آنان که در میان سیل نبودند، تلنگری بود تا روحیه ایثار و همیاری را در خود ارزیابی کنند. بسیاری با کمک های نقدی و غیر نقدی سعی کردند یاری رسان هموطنان خود باشند و عده ای هم خانه و کار و کاسبی را رها کردند و به یاری مردم آسیب دیده شتافتند. همه این عرصه ها چه آنجا که یک انسان، گرفتار قهر طبیعت شده، چه آنکه  با اهدای یک وسیله قصد کمک به هموطن را داشته و چه آنکه با ترک دیار به یاری آسیب دیدگان شتافته، پدیده هایی است که روایت آنها در قالب های هنرمندانه برای ثبت و ضبط در تاریخ و نشان دادن هویت ملی برای بیگانگان، ضروری است.
افزون بر کارکرد اطلاع رسانی و ثبت در تاریخ، خلق داستان ها و آثار هنری یکی از موثرترین روش ها برای فرهنگ سازی است. 
حال با اینکه در سال های اخیر با پدیده های مختلف و در بعضی موارد پیچیده ای روبرو بودیم اما جای خالی آنها را در داستان ها و قصه ها شاهد هستیم. 
همین حالا که کرونا، زندگی و روابط بین آدم ها را کلا دگرگون ساخته، با اینکه تقریبا 6 ماه از ورود و تاثیرش بر شئون زندگی می گذرد جایی خبری از خلق اثر هنری چه در قالب تصویر و چه در خلق اثر ادبی به طور چشمگیر نبودیم. 
وقتی جنبه های مختلف این پدیده را مرور می کنیم، به مسائلی بر می‌خوریم که پرداختن به آنها اهمیتی کمتر به پرداختن به مسائل زیر ساختی حوزه بهداشتی در بلند مدت ندارد. دلیل این ادعا آن است که آثار و شرایط ظاهری ویروس پیش روی همگان است و برای علاج و حل آن بسیج می شوند اما آیا برای تبعات روحی و روانی ناشی از این شرایط فکری کرده ایم؟ 
مواجهه با بیماری و ترس از مرگ، مشاهده بیماری های سخت در یک دوره زمانی کوتاه و شاید بی مقدمه و درد از دست دادن عزیزان، محدودیت ها در دید و بازدیدها و تنهایی های ناشی از آن، تاثیرات کرونا ویروس بر روی کسب و کار ها و پیامدهای آن برای خانواده ها و سرپرستان خانواده ها و ... بخشی از تبعاتی است که در این چند ماه کرونا به ارمغان آورده است. 
پس باید برای آگاه سازی و آماده سازی روح و روان جامعه با خلق آثار ادبی و هنری دست بکار شد. اما آیا این وظیفه فقط بر عهده نویسندگان و هنرمندان است؟ قطعا نه چرا که زیست ایشان هم در همین فضاست و تابع همین شرایط. پس ضروری است سیاستگذاران فرهنگی هم فعالانه برای خلق آثار ادبی و هنری اقدام نمایند و با طراحی خلاقانه و نو برای  سلامت روان جامعه برنامه ریزی کنند.

 

این یادداشت در روزنامه فرهیختگان 23 مرداد 1399 منتشر شده است. (اینجا)

  • مدیر وبلاگ